🗣سرش داد میزد که: آخه بابا جون چته؟😡یه قلپ آب خنک دادیم بهتا!😐زهر مار که ندادیم...😑چرا اینجوری میکنی؟!!!😕بچه شدی؟!!!
نشسته بود یه گوشه زار زار گریه میکرد.😔
بقیه هم با تعجب نگاش میکردن😳، عده ای هم می خندیدن!😆😂
هیچ کس نفهمید چرا گریه میکنه🤔؛اما من خوب میدونستم😔...
خوب می دونستم یاد رفقاش که تشنه شهید شدن افتاده...😭💧
خوب میدونستم که از اون روز به بعد با خودش عهد کرده☝️ که
#تا_آخر_عمر_آب_خنک_نخوره!!! 😭😢
اما عهدشو شکونده بودن...💔
http://eitaa.com/raviannoorshohada