📕⚘حسین پسر غلامحسین
۲۵ دقیقه سر پست خوابم برده بود و دفترچه را از خودم نوشتم. روز بعد محمدرضا کاظمی مرا صدا زد و گفت: حسین تو شهید نمی شوی!
رنگم پرید و فهمیدم قضیه از چه قراره، ولی اینکه از کجا فهمیده بود برایم خیلی مهم بود.
گفتم چرا شهید نمی شوم! گفت: خودت میدانی!
بله محمدرضا فهمیده بود که من آن شب خواب موندم و دفترچه رو از خودم نوشتم. اصرار کردم چگونه متوجه شده .
گفت: من و محمدحسین یوسف الهی تو قرارگاه شهید کازرونی اهواز داخل سنگر خواب بودبم، نصف شب محمدحسین مرا بیدار کرد و گفت: محمدرضا! حسین الان سرپست خوابش برده و کسی نیست که جزر و مدّ آب را اندازی بگیرد.
وقتی اسم محمدحسین یوسف الهی را شنیدم ، دیگر همه چیز دستگیرم شد. او را خوب می شناختم و باورم شد که شهید نمی شوم !
☘⚘به روایت از شهید- حسین -بادپا
🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺
http://eitaa.com/raviannoorshohada