📖 مادام محبوبا به قلم مرضیه احمدی 💡 کلمات راهگشا (بخش اول) 🔸مادام محبوبا با شیوع کرونا شروع شد. همان روزهایی که همه کنج خانه بودیم. در داروخانه ها به دنبال اسپری ضدعفونی می گشتیم. به خانه نزدیکان مان نمی رفتیم. وهم و ترس تیشه به ریشه امید زده بود. فایل های مصاحبه با محبوبا را چندبار شنیدم. دنبال نخ تسبیح بودم برای نوشتن زندگی نگاره اش. سردرگم بودم. در همان روزهای قرنطینه یک روز تلفن ام زنگ خورد. دختری مثل ابر بهار گریه می کرد. نسبت بین من و او فقط چند سلام و علیک بود. سفره دلش را برایم پهن کرد. گوشه گوشه اش می نشست و اشک می ریخت.مات و متحیر بودم. چرا به من می گویی؟ مگر من را می شناسی؟ چه کمکی از دست من برمی آید؟ من که نسبت به تو شناخت ندارم؟ جواب داد: نمی دانم! من هم نمی دانستم. هاج و واج بودم. از تماس دختر. از چالش زندگی اش در این سن کم. از حرف هایی که شنیدم. صحبت ها و چت های شبانه من و دختر ادامه دار شد. یک جفت گوش بودم برای یک دنیا حرف. ⏳ این کلمات ادامه دارند.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane