ا❁﷽❁ا
👣 امروز نوبت ما شده که قدمی برداریم.
از صبح بعد از اذان خوابم نمیبرد.
بالاخره روز ما هم رسید.
دست و پاهایمان را بسته بودند و جلوی چشمانمان بچه میکشتند به چه راحتی، مدرسه میزدند به چه آسانی، بیمارستان هدف میگرفتند به بیخیالی.
دستهایمان بسته بود. عکس و فیلم ها را میدیدیم و اشک میریختیم.
مجبور بودیم برویم و بیاییم و سرمان به کار خودمان باشد و زندگی معمولیمان را بکنیم. اما یکهو صبح که از خواب بیدار میشدیم دلمان میخواست وسط آن خرابهها باشیم، پیش آنها.
کمکی اگر توانستیم اگر هم نه با آنها بمیریم.
امسال ماه رمضان قرآن نخواندهام، دعا نخواندهام، شبهای قدر نداشتهام. آیهای به یاد ندارم که برایش
#بارقه بنویسم. ولی قرآن خواندن آن کودک غزهای روی تلِ خاک بارقهای بر دلم افکنده که خاموش نمیشود.
❗️از هیچ چیز بهتر است، اینکه لباسهای تمیزت را بپوشی و بروی توی خیابانهایی که از خون حسین سرسنگی ها امنیت دارد و شعار بدهی و بعد برگردی توی خانه و مشغول پختن افطار بشوی.
نه نه این طوری بهش نگاه نکن، یادت هست گفت فریاد انتقام شما سوخت موشک است. سوخت برسانید. سوخت برسانید برای نجات بچه ها. به هرکس که انسان است و دلش به درد آمده بگویید بیاید.
امروز نوبت ما شده که قدمی برداریم.
✍زینب عطایی
#روز_قدس
#سوخت_موشک
#طوفان_الاحرار
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○●
@revayat_khane ●○