🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥 🔥🪵🔥🪵🔥 🪵🔥🪵 🔥 ♡﷽♡ 🌪 •┈┈••✾💔❤️‍🔥❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🔥💔•✾••┈┈• - دیبا ! گریه میکنی ؟ صدای ترانه بود که بی خبر از همه جا ، حالا با دیدنِ من و حال و روزم با تعجب این سوالو می پرسید سرم از روی میز بلند شد و آغوش خواهرانهء این دوست عزیز به روی من و چشم لرزانم گشوده ..... - ترانه !!! - جانم عزیزم چی شدی تو ؟ چرا اینجوری کرد آخه ؟ - مرض داره عقده ای !!! هین بلندی کشید که بیشتر منو به خنده انداخت وسط گریه و زاری از رفتار ترانه به خنده افتادم - چته تو ؟ - دیوونه شدی ؟ به گوشش برسه که اخراجی دختر - به درک ! به جهنم ! در حالی که با عصبانیت این کلمات رو خطاب به همسرم بر زبون جاری میکردم کیف و چادرم رو برداشتم و رو به ترانه که هنوز حیرت از رفتارهای من بزرگترین علامت تعجب نشسته در چهرهء همیشه خندانش بود از اتاق بیرون زدم ! - کجا سرتو انداختی پایین داری میری ؟ - مرخصی ! مشخص نیست ؟ در حالی که روی میز منشی خم شده بودم و برگه مرخصی رو پر می کردم این حرفها رو هم زدم - به جون خودم اخراجت میکنه دیبا این امروز اعصاب نداره ها ! - منم ندارم قربونت ! رئیسه که باشه نعوذبالله خدا که نیست من رفتم - رسماً دیوونه شدید هردوتاتون ! لبهام‌میخندید وقتی رو به ترانهء از همه جا بی خبر بوسی در هوا فرستاده و از دفتر خارج میشدم ولی فقط خدا میدونست که در دل خون گریه میکنم بابت پشت سر گذاشتنِ لحظاتی که در اون اتاق و با دیدن اون رفتار مسخره از طرفِ نازنین همسر بی شعورم بر من گذشته بود ! •┈┈••✾•💔❤️‍🔥❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🔥💔•✾••┈┈• ادامه دارد... بقلم 🪶 پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/reyhanastory/3740 ●|رمان گناه‌ و تاوان مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🪵 🪵🔥🪵 🔥🪵🔥🪵🔥 🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥