🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت333
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
- دیبا !
گریه میکنی ؟
صدای ترانه بود که بی خبر از همه جا ، حالا با دیدنِ من و حال و روزم با تعجب این سوالو می پرسید
سرم از روی میز بلند شد و آغوش خواهرانهء این دوست عزیز به روی من و چشم لرزانم گشوده .....
- ترانه !!!
- جانم عزیزم
چی شدی تو ؟
چرا اینجوری کرد آخه ؟
- مرض داره عقده ای !!!
هین بلندی کشید که بیشتر منو به خنده انداخت
وسط گریه و زاری از رفتار ترانه به خنده افتادم
- چته تو ؟
- دیوونه شدی ؟
به گوشش برسه که اخراجی دختر
- به درک !
به جهنم !
در حالی که با عصبانیت این کلمات رو خطاب به همسرم بر زبون جاری میکردم کیف و چادرم رو برداشتم و رو به ترانه که هنوز حیرت از رفتارهای من بزرگترین علامت تعجب نشسته در چهرهء همیشه خندانش بود از اتاق بیرون زدم !
- کجا سرتو انداختی پایین داری میری ؟
- مرخصی !
مشخص نیست ؟
در حالی که روی میز منشی خم شده بودم و برگه مرخصی رو پر می کردم این حرفها رو هم زدم
- به جون خودم اخراجت میکنه دیبا
این امروز اعصاب نداره ها !
- منم ندارم قربونت !
رئیسه که باشه
نعوذبالله خدا که نیست
من رفتم
- رسماً دیوونه شدید
هردوتاتون !
لبهاممیخندید وقتی رو به ترانهء از همه جا بی خبر بوسی در هوا فرستاده و از دفتر خارج میشدم ولی فقط خدا میدونست که در دل خون گریه میکنم بابت پشت سر گذاشتنِ لحظاتی که در اون اتاق و با دیدن اون رفتار مسخره از طرفِ نازنین همسر بی شعورم بر من گذشته بود !
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم
#الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|å
https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥