🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) _شورا مون گفته میخواد یه سرویس بزاره دخترهایی که میخوان درس بخونن بتونن. بچه هارو صبح ببره توی اون یکی روستاظهر بیاره، اگر من ازدواج کنم سرویس رو بزاران، خیلی دلم میسوزه اوووه حالا کو تا شوری این کا رو بکنه، بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد، پسر به این خوبی، جای برادری خوش هیکل و خوش قد وبالا، میخوای بگی نه جهازم چی؟ زن داداشم بهم هیچی نمیده زن داداشت خیلی دوست داره که پیش مردم خودش رو خوب جلوه بده، برای اینکه مردم پشت سرش حرف نزنن جهازم بهت میده، راستی مریم مامانم میگفت وضع مالیِ بابات خوب بوده، حتی میگفت خونه ای که داداشت نشسته توش ارث پدرتون هست، به تو چیزی ندادن؟ من جرات نمیکنم در مورد این چیزها تو خونه حرف بزنم، اگر بگم زن داداشم بیچارم میکنه خب حتما داداشت گذاشته، خواستی ازدواج کنی بهت بگه خواستم از طلاهای مامانم بگم که به خودم گفتم، تو که هنوز خیلی در مورد خونواده وحید و این خواهرش وجیهه خانم نمی دونی پس بهتره فعلا در موردهمه اموالت حرف نزنی، حرفم رو خوردم، ادامه دادم. اینقدر از این طرف و اون طرف حرف زدیم که ساعت شد هفت شب، درسم نخوندیم رو. کردم به الهه _ من باید برم، وگرنه مینا پیش داداشم یه آشی برام بپزه که یک وجب روش روغن باشه الهه گفت اون دفعه هم که برای من خواستگار اومد ما اینقدر در موردش حرف زدیم که نمره یه امتحانمون اومد پایین، خانم همش میگفت نمی دونم چی شده، که شما دو تایی تون اینقدر نمرتون اومده پایین آره یادمه، حالا خوبه خیلی هم نمره مون پایین نبود، من هفده گرفتم تو پانزده چادر، روسریم رو.سرم کردم، اومدم توی هال رو به محبوبه خانم مامان الهه خداحافظ مهبوبه خانم یه نگاهی به دستهای من انداخت _کتابت رو جا نذاشتی؟ _نه اصلا نیاوردم، گفتم با کتاب الهه دو تایی میخونیم اومدم خونمون، هم زمان با داداشم رسیدیم در خونه _سلام داداش _سلام کجا بودی؟ _خونه محبوبه خانم، میخواستم با الهه درس بخونم _حالا خوندی؟ _آره همه رو بلدم _آفرین کلید انداخت در رو باز کرد، رفتیم داخل زن داداشم اومد استقبال داداشم، سلام و خوش آمد گفت، من رفتم توی اتاقم، لای در رو باز گذاشتم، زن داداشم گفت _امروز خانم عظیمی اومد اینجا، از مریم خواستگاری کرد برای احمد رضا، اجازه خواستن که خواستگاریشون رو رسمی کنن _مریم چی میگه راضی هست؟ _آره چرا نباشه، هم پسره بچه خوبیه هم خونوادش خون داره خونم رو میخوره، آره اینها خوبن ولی بگو تو اصلا از من نظر خواستی، نظر من رو که نخواستی یک مشتم به بازوم زدی، حالا منم به احمد.رضا میگم نمیخوامت، تا مینا خانم حالت جا بیاد... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾