┄┅┄┅┄┅༺💚༻┅┄┅┄┅┄ 📗⃟🍀 - لازم نکرده، ساعت‌تون کجاست؟ به طرفی اشاره کردم. - اون‌جا... نگاهی کرد و گفت: - تیام گفت آشپز ساعت ۱۳:۳۰ ناهار رو میاره. یعنی نیم‌ساعت دیگه. چیزی نگفتم که ادامه داد: - نیم‌ساعت حرف می‌زنیم، بعدش ناهارت و می‌خوری، بعد از اونم می‌ریم سراغ درسات. ناراحت، نگاهم و ازش گرفتم. - چته؟ - هیچ. - برا من ناز نکنا! - نه آخه خیلی نازکشی. پوکر نگاهم کرد. - گمشو بگو چته. - تو خودت درس نداری اصلاً؟ ┄┅┄┅┄┅༺┄💚༻┅┄┅┄┅