رمان کده.PDF_ROMAN
گفت:ننه روز عیدی بدخلقی نکن دوتا خواهریم دیگه مادرم با اخم رو به من گفت:بیا کمک همش فقط از زیر کار در میری،آروم گفتم : چشم و رفتم سمت در اتاق کمی بعد کاظم شوهر الهه و بعدش هم برادرام با خانوادهاشون اومدند....
@roman_kadeh
#سرگذشت_پروانه