🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 ازشنیدن نقشش مغزم سوت کشید،چی داشت می گفت؟من چجوری این کاروانجام بدم؟چجوری طاقت بیارم؟ شایان:نقشه من همین بودکه شنیدی،دنیانقشه ی توچی بود؟ دنیا:دقیقاهمینی که توگفتی. شایان خندیدوگفت: شایان:جلل الجالب،چقدر تفاهم آخه. اشکم چکید،چقدرمن بدبختم که کارم به این چیزابایدبکشه، من یه دخترتنها چجوری می تونم همچین کاری کنم؟من همش هجده سالمه تحمل نمی تونم کنم. شایان ودنیابادیدن صورت خیس ازاشکم خندشون و جمع کردن،دنیاازجاش بلند شدوکنارمن نشست وبغلم کردوگفت: دنیا:هالین جونم،قربونت بشم چاره ای جزاین نداریم، توبایدیکی روانتخاب کنی یاازدواج باسامی نکبت یا این نقشه،من وشایان هستیم تنهات نمیزاریم هالینم.شایان سری به نشونه ی تاییدتکون دادوگفت: شایان:هالین جان،خودت میدونی چقدردوستت دارم خودت میدونی که توهیچ فرقی برای من باشبنم نداری پس مسلمامن بدتورونمیخوام، چاره ی دیگه ای هم نداریم همونطورکه دنیاگفت توباید بین ازدواج باسامی واین نقشه یکیوانتخاب کنی،اگه واقعادلت نمیخوادباسامی ازدواج کنی بایداین نقشه رو انجام بدی چون من که دیگه هیچی به ذهنم نمیرسه. اشکام وباحرص پاک کردم وباکلافگی گفتم: +امتحانام چی؟ دنیا:فوقش تابستون امتحان میدی دیگه آبجی،خودم کمکت می کنم. شایان:هالین اصلانگران نباش به مااعتمادکن. نفس عمیقی کشیدم وگفتم: +شایان درکم کن،بایدفکرکنم خودت میدونی که چقدرسخته. شایان:فکرکن عزیزم من که نگفتم همین الان جواب بده. دنیا:ساعت دوازده ونیمه، ناهارندارید؟ سری به نشونه ی نه تکون دادم وگفتم: +زنگ بزن سفارش بده. دنیا:باشه. شایان ازجاش بلندشدوگفت: شایان:خب دیگه من برم، هالین فکروخیال الکی نکنا. +کجامیری؟ شایان:شرکت. +نروبمون ناهاربخوربعدبرو. شایان:نه هالین جان کاردارم. +اه شایان خیلی مسخره ای همیشه بی کاروعلاف می چرخیا حالاالان کلی کارداری. خواست اعتراض کنه که دنیاگفت: دنیا:بمون دیگه شایان. شایان:الان تودوست داری من بمونم؟ دنیاباتعجب لبخندی زدوگفت: دنیا:خب آره. شایان لبخنددندون نمایی زد وخودش ورومبل پرت کرد وروبه من کردوگفت: شایان:این کنترل تلویزیونتون کجاست؟ چقدراین دوتاضایعن آخه،با طعنه گفتم: +شرکت کارنداشتی احیاناً؟ شایان:نیم ساعت که چیزی نمیشه،نگفتی کنترل کجاست؟ به اوپن اشاره کردم وگفتم: +اونجاس. شایان:دنیامیشه کنترل وبدی؟ دنیا:حتما دنیاکنترل وآوردوگفت: دنیا:غذاچی می خورید؟ +فرق نمی کنه هرچی خودتون می خوریدبرای منم بگیرید. دنیاسری تکون داد،شایان گفت: شایان:من کوبیده می خورم. ازجام بلندشدم وبه سمت اتاقم رفتم،دنیاگفت: دنیا:کجامیری؟ +برم فیزیک وبیارم چهارشنبه امتحان داریم مثلا،حداقل تاتوهستی یکم باهام کارکنی. دنیا:ول کن هالین بشین بعدازناهارمی مونم پیشت کلی باهم درس می خونیم.خواستم اعتراض کنم که شایان گفت: شایان:وقتی دنیایه چیز میگه بگوچشم بگیربشین دیگه. پوف کلافه ای کشیدم ونشستم سرجام وزل زدم به صفحه تلویزیون.. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay