° 💠 فرمایشات عالم ربانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه 🔘 « حصار ولایت » ⬅️ در آن ایام که حدود بیست و سه سال از عمر حقیر گذشته بود در کنار فشارهای مادی و قبض‌های معنوی، حالات و عنایات فوق العاده‌ای نیز شامل این بی‌بضاعت می‌شد ▫️که برخی از آنها ضمن آنکه همه‌ی آن سختی‌ها را تحت الشعاعِ بهجت و سرور ناشی از آن قرار می‌داد، نقطه‌ی عطفی نیز در سیر و سلوک اینجانب محسوب می‌گشت. ⬅️ ...در همان ایام که در همدان بودم شبی در عالم رؤیا راهی را دیدم که عده‌ای در آن سیر می‌کنند. بنده نیز به تنهایی آن مسیر را طی کرده، تا انتهای آن که حصار بلندی داشت و می‌فهمیدم پایان مکان و سر آغاز لامکان است رفتم. ▫️در این حال به من گفته شد: پشت این حصار منزل امیر المؤمنین «علیه السلام» است. ▫️با جرات عجیبی بر روی دیوار که در واقع حصار ولایت بود پریده و نگاه حسرت آمیزی به آن فضای لایتناهی کردم. ▫️از تصور اینکه اگر انسان از روی دیوار به آن فضای بی‌انتها فرو افتد چه بر سرش خواهد آمد، هیچ‌کس جرات آمدن بر روی آن حصار را به خود نمی‌داد. ▫️با خود گفتم: چگونه آنجا منزل امیر المؤمنین «علیه السلام» باشد و من قدم در آن نگذارم؟ خوب است خود را در آن جو بی‌انتها افکنم، هرچه بادا باد! ▫️در این هنگام تمثالی از حضرت امیر «علیه السلام» در فضا پیدا شد. ▫️با دیدن آن تمثال، جاذبه‌ی محبت مولا مرا گرفت، به گونه‌ای که با گفتن «یا علی» بی‌پروا خود را در آن فضا پرتاب کردم. ▫️در این حال، پارچه‌ی پشمینه‌ای به من داده شد که البته نه دستی دیدم و نه دهنده‌اش را، لکن فهمیدم از ناحیه‌ی امیر مؤمنان «علیه السلام» است. ▫️آنگاه مرا بی‌اختیار از آن فضای لامکان به طرف مکان باز گرداندند. ▫️تمام مسیری را که از روی زمین رفته بودم، هنگام بازگشت در فضا می‌آمدم و همزمان پارچه‌ی پشمینه را در حالی که جرقه‌های آتش از آن فرو می‌ریخت به دور سر خود می‌چرخاندم. ▫️به پایین نگاه کرده، دیدم زمین همچون آسمان در یک شب پر ستاره از جرقه‌های آن پارچه که به رنگ قرمز بود پوشیده شده است. ▫️ناگهان جرقه‌ای هم به لباس خودم اصابت کرده و آن را آتش زد و از خواب بیدار شدم. ▫️وقتی این خواب را برای آقای انصاری «قدس سره» نقل کردم، فرمود: به همین زودی به «ولایت» می‌رسید. 📓 « سفینة الصادقین » [ گذر به کوی حقیقت ص ۱۸۱ ] ۱۴ 💠 فهرست فرمایشات متنی 💠 @sadeghin_ir