🏴 ای غنچه نشکفته شهزاده اصغر
🔳 « سینه زنی _ شب هفتم محرم »
⏪ « آقای موحدی »
⬅️
ای غنچه ی نشکفته شهزاده اصغر
لب را فرو بستی تو از نغمه آخر
ای طفل معصوم بودی تو مظلوم
باشی خموش از پیکان علی اصغر
دیگر نداری حاجت بر قطره ی آب
رفتی به نزد زهرا با دل بی تاب
گلوی پاره کنم نظاره
عازم به باغ رضوان علی اصغر
🏴
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح ناله می زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکی که تر کند لب دور دهان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
منت به من گذارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
🏴 اصغر ای دردانه ی ارباب عشق
اختری در دامن مهتاب عشق
ای رخت آیینه ی حیدر نما
حیدر شش ماهه ی کرب و بلا
بند قنداقت بُوَد حبل المتین
اشک چشمت زمزم اهل یقین
🏴 کعبه ی کعبه بود گهوارهات
قبله ی قبله گلوی پارهات
خون مولا در رگ تو جاری است
گریه ات چون تیغ حیدر کاری است
🏴 غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
گلوی اصغر هدف تیر شد
به خیمه مادرش زمین گیر شد
🏴 وقتی که تیر کین به گلوی تو جا گرفت
خون تو را به عرش فشاندم خدا گرفت
گردید دفن پیکر پاکت به دست من
پیش از همه تو را به بغل کربلا گرفت
تیر آمد و ز حلق تو بر قلب من نشست
ازآن گذشت و جا به دل مصطفی گرفت...
💠
@sadeghin_ir