انس با صحیفه سجادیه
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی به همراه شرح ❇️ قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح
❇️بو البشر كاو "علمّ الاسما - بگ " است صد هزاران علمش اندر هر رگ است ♦️آدم به مناسبت اینکه خداوند او را از نام ها ، معانی صناعات و متعلقات زندگی دنیوی آگاه کرده است ، امیر این دانایی هاست . ❇️اسم هر چیزی ، چنان كآن چیز هست ♦️اسم حقیقی هر چیز آن است که مناسب فعلیت اخیر و شخصیت واقعی او میباشد و نام واقعی آن نامی است که خداوند تعیین کرده است و آدم نیز از این علم آگاه بوده . این موضوع مبتنی براین است که عرفا می گویند : اشیاء از آغاز تکون و آفرینش در معرض تغیر و تبدُل واقع اند و انسان به حسب قلب و قالب پیوسته تحول می پذیرد و اطوار و شئون مختلف بر قلب او عارض می گردد و این تحول تا وقت مرگ مستمر است و صورت هر چیز و از جمله انسان ، فعلیت اخیری است که قلب یا نفس وی بدان متحقق می شود و حشر او نیز به همان صورت خواهد بود و بدین جهت می گویند که کار به عاقبت و خاتمت باز بسته است . ❇️نزد موسی ، نام چوبش بد عصا ♦️در این ابیات مثال هایی از تغیر و تبدل امور و اشیاء مطرح می شود . در نظر ما چوبدستی موسی چوب است ، اما در نزد پروردگار و در دیده ی آگاهان اسرار غیب ، چوبدستی موسی اژدهاست . یک قطره منی نقش یک انسان دارد و هر چیزی همان است که در پایان خواهد بود و نامی دارد بر وفق فعلیت اخیری که قلب یا نفس وی بدان متحقق می شود . الست : آغاز آفرینش عاریت : صفت یا نامی است که تغییر می پذیرد و هنوز به آخرین فعلیت خود نرسیده است "به نور پاک دید " : با آگاهی که پروردگار در او نهاده بود ، حقیقت هر چیز و هر کس را میدید و نامی که می بایست بر آن می نهاد . ❇️چون ملك ، انوار حق از وی بیافت ♦️فرشتگان انوار الهی را در آدم یافتند و به او سجده کردند که در حقیقت سجده به نور خدا بود نه به یک موجود خاکی . چنین انسانی که پیامبران و اولیا نمونه ی آن هستند اگر تا قیامت در مدح او سخن بگویم باز آنچه باید نگفته ام . ❇️این همه دانست ، و چون آمد قضا ♦️در این ابیات اشاره به آن گوشه ی سرگذشت آدم و حواست که آنها نهی پروردگار را ندیده گرفتند و از میوه ی ممنوع خوردند و از بهشت رانده شدند . نهی ممکن است به معنای تحریم یک امر باشد ، که در آن صورت ارتکاب آن گناه است ،یا نهی تنزیهی باشد ، به معنای اینکه نکردن آن کار بهتر است ( گناه کبیره نیست اما لغزش است ) و شیعه ، که انبیاء را معصوم می دانند این نهی را تنزیهی شمرده اند . سخن مولانا این است که آدم توجه نداشت که نهی پروردگار به معنی تحریم است و موضوع را موافق هوای خود تاویل کرد و نقش او را به خوردن گندم کشاند ، درست مانند باغبانی که خاری در پایش برود ، سرگرم بیرون آوردن خار شود و دزد میوه های او را بردارد و بگریزد . ❇️چون ز حیرت رست ، باز آمد به راه ♦️وقتی آدم متوجه اشتباه خود شد دید که وضعیت مطلوب را از دست داده و فریب شیطان را خورده است . آدم و حوا هر دو گفتند ما به خود ستم کردیم . این ستم بر خود ، گناهی است که بنده مرتکب می شود ، چه عقوبتی در پی آن باشد و چه نباشد . مولانا ظلم به خود را چنین تفسیر کرده است که ، آدم سبب گمراهی و تاریکی زندگی خود شد . ❇️این قضا ابری بود خورشید پوش ♦️در این ابیات مولانا نافرمانی آدم را هم به قضای الهی مربوط می کند اما باید توجه داشت که در تفکر مولانا اعتقاد به قضای الهی ، از بنده سلب مسئولیت نمی کند . در برابر قضای پروردگار ، نیرومندترین بندگان ( شیر و اژدها ) مانند موش ناتوان اند ، هر لحظه ممکن است دامی در سر آنها باشد ( بلغزند و خطا کنند ) . پس باید خودبینی و ادعای زور مندی را رها کرده و به درگاه حق "زاری گرفت " . قضای پروردگار همانطور که تو را به دام می اندازد دستت را هم میگیرد و از دام رها می کند .. فقط تو را می ترساند تا به زور خود مغرور نشوی ... پس از این مولانا تصمیم میگرد دوباره به داستان شیر و خرگوش بازگردد . 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2