❇️ در معنى حديث " إنّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ "
👈ادامه ی قسمت قبل
🔹 اين جان خوش كننده و خوش و عين خوشى است اى طالب بدان كه عين خوشى هيچ گاه بىخوشى نخواهد بود.
اگر تو بوسيله شكر شيرين شده باشى ممكن است روزى شكر نباشد.
آن كه بىوفا باشد زهر محض است نه شكر بار الها بهترين وفا را بما ارزانى فرما
اگر از بركت وفا خود شكر شوى ديگر كى ممكن است خود شكر از شكر جدا شود
عاشق براى غذاى جان از دست حق شراب مىگيرد بهمين جهت است كه در آن جا عقل بكلى گم مىشود.
عقل جزئى منكر عشق است اگر چه مىنماياند كه راز دار است.
بلى مىنمايد كه زيرك و دانا است ولى بطور قطع نيست فرشته اگر نيست نشده و لا نگرديد يقيناً اهريمن است.
او در گفتار و رفتار با ما همراه است ولى بعالم حال كه برويم نيست و معدوم صرف است
بلى معدوم است و آن كه به اختيار از هستى نيست نشد به اكراه معدوم خواهد شد.
جان چون كمال است نداى او هم كمال است چنانچه حضرت رسول در مراجعت از غزوه خيبر در اواخر شب فرمود ارحنا يا بلال اى بلال ما بخواب مىرويم و در وقت نماز با آواز اذان خود اسباب استراحت روح ما را فراهم كن
اى بلال از آن دمى كه من بر دلت دميدهام دم زده و بانگ اذانت را كه چون آب صاف گواراست بلند كن.
از آن دمى كه آدم از آن بىهوش گرديد و هوش اهل آسمانها از هوش رفت.
عيب آن است كه انسان جز عيب نبيند جان پاك غيب كجا عيب مىبيند.
هر چه عيب ناميده مىشود نسبت بمخلوق جاهل عيب است نه نسبت به آن كه قبول و رد هر چيز با اوست.
كفر هم نسبت بخالق حكمت است ولى چون بما نسبت داده شود آفت جان است.
آن كه مقبول درگاه حق است عيب او هم حسن است اگر يك عيب با صد صفت خوب دارد آن يك عيب چون چوبيست كه در نباتات است
وقت وزن كردن همه را در يك ترازو مىكشند و يك قيمت دارند براى اينكه هر دو مثل جسم و جان خوب و خوشند.
بزرگان بگزاف نگفتهاند كه جسم پاكان مثل جان صاف و بىغش و خوب است.
گفتار و رفتار و خيالاتشان همگى جان خالص است.
و جان دشمنانشان جسم مطلق بوده و ذكرشان فقط اسميست.
اين بخاك رفته و بكلى خاك شده و آن بنمكزار افتاده بكلى پاك شده.
همان نمكى كه از او محمد ص املح است كه فرموده انا املح من اخى يوسف من با نمكتر از برادرم يوسف هستم آرى اين حديث براى اين مطلب رساتر و فصيحتر است.
اين نمك از ميراث او باقى مانده و وارث آن با تو است بجوى و پيدا كن.
او در پيش تو نشسته چرا پيش نمىروى جان در پيش تو است چرا انديشه تعقيب او را ندارى.
تا تو براى خود پيش و پس قائل هستى بسته جسم بوده و از جان محرومى.
زير و بالا و پيش و پس از صفات تن است جان روشن است كه از قيد جهات مبرا است
با نور پاك خداوندى بنگر تا چون كوته نظران گمان نكنى.
كه فقط همين هستى كه داراى غم و شادى و پس و پيش است تو عدمى عدم كجا پس و پيش دارد.
روز باران است و تا شب مىبارد اين از بارانهايى كه ديدهاى نيست باران الهى است
چشم جان را پاك كرده خوب نگاه كن تا از آن باران سبزهها ببينى.
#مثنوی_معنوی_98 ترجمه ی قسمت دوم
🙏کانال انس با
#صحیفه_سجادیه
🆔
@sahife2