✳️ زن گفت يك آفتابى تابيده كه عالمى از آن روشن شده است
آن آفتاب خليفه خدا است كه شهر بغداد از بركت وجود او چون بهار سبز و خرم است.
تو تا كى بطرف ادبار مىروى اگر به آن شاه بپيوندى شاه خواهى شد.
دوستى اشخاص خوش اقبال مثل كيميا است و مثل نظر آنها كيميايى نيست..
مرد گفت شاه چگونه مرا مىپذيرد من بدون يك دستآويزى كى ممكن است نزد او بروم.
يا بايد نسبتى ميانه من و او بوده يا يك تدبيرى بينديشم تا بتوانم باو نزديك شوم و گر نه مگر هيچ شده است كارى بدون اسباب انجام بگيرد.
گويند مجنون شنيد كه ليلى بيمار است.
گفت چه كنم بدون بهانه چگونه نزد او روم و اگر بروم چه گونه طاقت بياورم
كاش من طبيب حاذقى بودم و با كمال اشتياق و جرئت نزد ليلى مىرفتم
اينها صحيح است ولى اين را بدان كه خداى تعالى فرموده قُلْ تَعالَوْا (بگو اى پيغمبر كه بسوى من آئيد) و اين گفتار براى اين بود كه بهانه اى براى ما بوده بتوانيم بدون خجلت بدرگاه او رويم.
بلى ولى شبپرهها اگر چشم داشتند و اسباب براى آنها مهيا بود روز مىتوانستند پرواز كنند
جواب اين عذر اين است كه وقتى پادشاه كريمى در كار باشد عين بى اسبابى اسباب خواهد شد.
اسباب خود دعوى هستى است در صورتى كه كار در بى اسبابى و پستى انجام مىگيرد.
گفت من تا بى اسبابى پيدا نكردهام چگونه بى اسبابي را وسيله قرار دهم.
من يك گواهى براى افلاس خود لازم دارم تا شاه بمفلسى من ترحم كند.
بلى اين طور است ولى تو يك گواهى غير از گفتگو و فريب و رنگ بنما تا شاه رحمت آرد
اين گواهى كه از سخن و فريب باشد در نزد آن قاضى القضات گواهيش مردود شده و قبول نخواهد شد.
صدق و راستى بايد گواه انسان باشد تا بىسخن نور صداقت تابان شده و گواهى دهد.
زن گفت صدق آن است كه تو در راه مقصود خود از هستى خود صرف نظر كنى.]
#مثنوی_معنوی_128
🙏کانال انس با
#صحیفه_سجادیه
🆔
@sahife2