8 ❇️ عاقبت به خيرى فضيل‏ كارش سرقت بود، كاروان‏هاى تجارتى از دست او امان نداشتند، با نوچه هايش راه را بر كاروان‏ها مى‏بستند و اموال آنان را به غارت مى‏بردند. شبى از پشت بامى براى دزدى و شهوترانى بالا رفت، در آن ساعت ملكوتى كه بسيارى از مردم خواب بودند، مردى از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، اين آيه را با صداى حزين تلاوت مى‏كرد، آيه‏اى كه صيقل دل و زداينده زنگار از روح بود: الَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟ با شنيدن اين آيه، انقلابى عجيب در درونش پديد شد. بر همان بام به حضرت حق عرضه داشت: اگر به من مى‏گويى، چرا، وقتش رسيده. از بام به زير آمد و حركت كرد. به وقت سحر به محلّى رسيد كه كاروانى بار انداخته بود. قافله سالار، اهل قافله را آرام آرام صدا مى‏زد كه برخيزيد بار كنيد، مبادا به حمله فضيل عياض برخورد كرده سرمايه خود را از دست بدهيم. با گريه‏اى حزين و دلى شكسته صدا زد: قافله سالار، قافله را مترسان، سگى كه از او مى‏ترسيديد نيمه شب گذشته او را به بند كشيده و مردم را از شرّش خلاص كردند. او به تدريج صاحبان كالاها را راضى و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتى از عارفان عاشق شد و شاگردانى عارف تربيت كرد و كلمات نورانى در مسائل عرفانى و تربيتى از خود به يادگار گذاشت. حكايت قوم يونس و بهلول نبّاش و بشر حافى، شناخته شده تمام اهل ايمان است كه با جرقّه‏اى الهى و بارقه‏اى ملكوتى عاقبت به خير شدند و از شرّ دنيا و آخرت در امان رفتند. مسأله عاقبت به خيرى آن قدر مهم است كه انبيا و امامان و اولياى الهى در دعاهاى خود از حضرت حق با اصرار درخواست آن را داشتند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏6، ص: 347 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2