🍃قوّت ایمانها
داستان امتحانهای دوران غیبت و ظهورت
داستان نفسگیری است.
نمیدانم چرا تا امروز
فقط به امتحانهای پیش از آمدنت فکر میکردم.
هر چه بود، غفلت بود.
قرآن هم دوای غفلت است.
قرآن خواندم و به داستان طالوت رسیدم
داستان را خواندم و فهمیدم
میشود پیش از آمدنِ ولی قبول باشی و پس از آمدنش مردود.
حالا دیگر دلنگرانی من از امتحانهای پس از آمدن توست.
تو که پیش خدایی و همنشین دائمیاش
تو که هر چه سؤال داری را
از خود خدا میپرسی و جواب میگیری
تو که تا امروز سؤال بیپاسخی نداشتهای
بیا و از خدا بپرس
میشود به جای امتحان، جان بگیرد؟
هر چند بار که او بگوید، حاضرم.
راستش هول امتحانهای دورۀ ظهورت
انتظار این روزهای مرا پر از التهاب کرده.
وحشت آن امتحانها
شیرینی انتظار را در کامم کم کرده.
من با تو همیشه صادق بودهام.
حرف دلم این است: من دیگر از آمدنت میترسم.
ترسم از آمدن تو نیست
از آمدن تو و رد شدن من در امتحانهاست.
من میخواهم به جای امتحان، جان بدهم
امتحانی که بناست، ایمان مرا بگیرد
هولناکترین امتحان است
آن هم پس از سر بلندی از امتحانهای دوران غیبتت.
من خودم را میشناسم و قد و اندازۀ ایمانم را میدانم.
ایمان من آن اندازه تنومند نیست
که زیر بار هر امتحانی تاب بیاورد.
به امتحانهای دورۀ ظهورت که میاندیشم
بیاختیار یاد کوفه میافتم و کربلا.
عدّهای التماس کردند که حسین! بیا
ولی وقتی که آمد، گفتند چرا آمدی؟
پیش از آمدن حسین، مؤمن بودند
پس از آمدنش کافر شدند و قاتل
و من میدانم که قاتلان کربلا امروز در قعر جهنّم
آرزوی هر لحظهشان این است
که ای کاش پیش از آمدن حسین، مرده بودند.
از کجا معلوم که حال من چونان حال کوفیان نباشد
که وقتی نیستی التماس کنم که بیایی
و وقتی که آمدی ...
حرف زدن در این باره جان سختی میخواهد که من ندارم.
ایمانم را قوت بخش
تا از هول امتحانهای دوران ظهورت رها شوم.
شبت بخیر قوّت ایمانها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی