🏴واژه های خیس؛اشک یتیم 🏴 ▪️اما واژه‌ای در آن میانه، جانسوز گریه می‌کند، به قدری که وقتی واژه‌ها برای نفَس تازه کردن، آرام گرفته‌اند، سوز نالۀ این واژه، آتششان می‌زند و به هق هقشان می‌اندازد. ژولیده است. گیسوان پریشانی دارد.ردّ اشک، روی گونه‌اش خطی کشیده که معلوم است، گریه کار روز و شبش می‌باشد. ▪️تا ناله‌اش بالا می‌رود، واژه‌ها نوازشش می‌کنند. نگاهش که می‌کنی، همۀ غربت را یک جا نوشانده میشوی. وقتی با پشت دست، اشکش را پاک می‌کند، دوست داری با صورت نقش زمین شوی اما او قطره‌ای اشک نریزد. ▪️وقتی زانو بغل می‌کند و زار می‌زند، دوست داری دو کوه سفت و سخت، تو را در میان خود بگیرند؛ اما او زانو به بغل نگیرد. اسمش را هم که واژه‌ها به زبان می‌آورند، دل می‌لرزد. به او «یتیم» می‌گویند. ▪️قلم وقتی میخواهد از «یتیم» بنویسد، باید دلش را سنگ کند. او برای اولین بار چشمانش را می‌بندد و می‌نویسد: ▪️«یتیم» معنای تنهایی است حتّی اگر سقفِ شلوغ‌ترین خانه، پناه و سایۀ سرش باشد. به یتیم که می‌رسی، نمی‌دانی چه کنی. نیاز به نوازش دارد یتیم امّا اگر نوازشش کنی یاد مادرش می‌افتد و آتش می‌گیرد. ▪️هیچ نوازشی هم جای نوازش مادر را نمی‌گیرد. یتیم، محتاج نگاه محبت‌آمیز است اما وقتی نگاهش می‌کنی، فکر می‌کند از سر ترحّم است و برای همین است که نگاه تو برای او طعمی ندارد. ▪️یتیمی که مادر نامهربانش را از دست داده در آتش حسرت می‌سوزد و آرزو می‌کند که ای کاش مادرش بود حتّی با همۀ آن نامهربانی ها. ▪️حالا خودت بگو چه حالی دارد یتیمی که مادر مهربانش را از دست داده و نیز این را هم بگو چه حالی دارد یتیمی که مهربان‌ترین مادر دنیا را از دست داده؟ ⬅️ ادامه دارد ...... 📚ریحانه خدا ، کتاب چهارم ، ص ۷۸