🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : اشک تو چشمام جمع شد - تازه داشت باهات خوب میشد ، تصمیم گرفته بود دیگه در برابرت جبهه نگیره ولی ببین به کجا رسیدیم که میگی میخواد وکیل بگیره برای ... دستشو آروم گذاشت روی دهنم - ادامه نده حتی یک بار هم دلم نمیخواد از زبونت بشنوم تو خانوم منی ، عزیز دل منی و برای همیشه هم میمونی هزار تا وکیل هم که بگیرن تا منو تو نخوایم هیچ کسی نمیتونه جدامون کنه پاشو با هم بریم آشپزخونه من ی املت مشت برات درست کنم ، البته اگه تو این دو هفته ای که نبودیم چیزی سالم مونده باشه - من گرسنه نیستم - پاشو دیگه ... ینی چی گرسنه نیستم ، بوی املت من که بهت بخوره تمومه وقتی دید همونطور دراز کشیدم ، گفت : بلند نمیشی نه ؟ - نه ی دفعه دست انداخت زیر کمرمو پاهام ، و بلندم کرد آروم که بچه ها بیدار نشن گفتم : واییییی چکار میکنی ؟ بزارم زمین میفتم الان - اگه وول اضافه نخوری نمیفتی ، آروم بگیر ببینم از ترسم چشمامو بستمو لباسشو محکم چنگ زدم - مریم جان رسیدیم اگه لطف کنی این یقه ی منو ول کنی ممنونت میشم چشممو باز کردمو اطرافو نگاه کردم - البته اگه میخوای همین جا بمونی بحث دیگه ایه با کمال میل می‌پذیرم - نخیرم ، نمیخوام بمونم دستامو باز کردمو آروم نشوندم لبه ی میز و گونمو بوسید چشمام گرد شد ، هنوزم از این حرکاتش خجالت می‌کشیدم اما سعی می‌کردم به روی خودم نیارم رفت سر یخچالو ظرف گوجه خیارو درآورد گفت : خدا رو شکر توش دو سه تایی سالم مونده گوجه ها رو مجدد شست و با ی ماهی تابه و ی رنده گذاشت جلوم - خب ... مریم بانو تا اینا رو رنده کنیو بزاری رو گاز من نون و گرفتمو برگشتم - ولی تا اونجا که متوجه شدم منظورت این بود که املت مشت شما رو بخوریم نه من - تو فقط اینا رو رنده میکنی میزاری رو گاز بقیش با خودمه - خسته نباشی بقیش که دیگه کاری نداره ، ی تخم مرغه اونم خودم میشکنم - خیر عزیز من ، بقیش لم داره که شما بلد نیستی ، دست نمیزنی تا برگردم - خیله خب ، زود برگرد آقای سرآشپز رفت و خیلی زود با دو تا نون سنگک داغ پر کنجد برگشت - چه خبره چقدر زیاد گرفتی ، بچه ها نصف یکیشم نمیخورن - خیالت راحت من تمومش میکنم - اونوقت نگران چاق شدن من بودی خودت که بدتری - بلبل خانومِ من ، شما همه جوره دل منو بردی ، نگران تپل شدنتم نیستم تو هم نباش بنده چند وقته که ی آب خوش از گلوم پایین نرفته ، حداقل الان که اشتهامو باز کردی ی چیزی بخورم دیگه - بفرمایید - ممنون ، میبینم که کد بانو گریتم بیسته و میز چیدی برام - بله ... حالا کجاشو دیدی ، اگه بزارن زندگیمون سر بگیره بهت قول میدم هر روز که از سر کار برگردی خونه ، وسطِ ی خونه ی ترکیده مثل دیشب میز شامی برات بچینم که نگو از همون لبخندا رو لباش نشست که دلم میخواست ساعت ها بشینمو تماشاش کنم ، خیره تو چشمام جلو اومدو دست برد پشت سرمو موهامو بازکردو دورم ریخت - کیو میترسونی ، منی رو که آرزومه هر شب که میرسم خونه اون خونه‌ی جنگ زده ی دیشبو ببینم که خرگوش کوچولوی بلبلم داره با بچه هام بازی میکنه و صدای خنده هاشون خونه رو برداشته ؟ اگه دل به دلم بدیو کمکم کنی یواش یواش بقیه کوتاه میان ، درد من از بی اعتمادیِ توئه ، اینکه هنوز عشقمو باور نکردی مریم چطوری بهت بفهمونم که ی تار موتو با دنیا عوض نمیکنم دوباره و دوباره این اشک لعنتی ، چهره ی غمگینشو برام تار کرد ؛ نفس عمیقی کشیدم که حداقل گریه م نگیره ... اما نشد ... نتونستم و محکم بغلش کردم روی سرمو بوسید و حلقه ی دستاشو تنگ تر کرد 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110