هرکسی چیزی می گفت. یکی می گفت: "ببین شب اول ماه مبارک چطور مسجد بهم ریخته"، دیگری می گفت: "این سید را خدا رساند. چه به موقع هم آمد." دیگری می گفت: " اینطور که نمی شود، بالاخره تکلیف مسجد و نمازجماعت هایش چه می شود؟ " خانمی فریاد زد :" مگر این مسجد مسوول ندارد که انقدر بی برنامه ست. الان تکلیف ما خانم ها چیست که برای نماز جماعت آمدیم و شب ماه مبارکی با این اوضاع نابسامان روبرو شدیم. " 🔸 خانمی گفت: "من اصلا به او اقتدا نمی کنم، عمری پشت سرحاج احمد نماز خواندم و هیچ کس را جز او قبول ندارم و خودش به صورت فرادی نمازش راشروع کرد. " برخی صف نمازش را عقب تر بردند که بتوانند از صف های پشت سر سید، اتصال بگیرند و قامت ببندند. بعضی خانم ها که بلاتکلیف بودند تصمیم گرفتند نمازشان را فرادی بخوانند که نکند یک وقت روزه ی شک دار گرفته باشند و از خیر ثواب نماز جماعت گذشتند. دیگری گفت:" هیچکس حاج احمد نمی شود اما چاره چیست. نیامده ام مسجد که فرادی بخوانم و قامت بست. " بعضی از مردم مسجد طوری حاج احمد را می خواستند که گویی تنها روحانی عادل شهر است و کسی نیست که بتواند جای او را بگیرد 🔹سید، نماز را با طمانینه و بی توجه به همهمه به پایان رساند. متوجه جمعیت پشت سرش نشده بود. سربلند کرد و جلویش را خالی دید. به عقب برگشت دید اکثر جمعیت به او اقتدا کردند. مشغول ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها شد. سر و صدای خانم ها مجدد بالا گرفت. حاج مرتضی بلندگوی مسجد را برداشت وگفت:" خانم ها لطفا سکوت کنید. ما ازهمان شبی که حاج احمد روحانی مسجد تصادف کرد، درخواست اعزام یک روحانی جدید برای مسجد کردیم. " 🔸راست می گفت. همان ساعات اولیه تصادف و رفتن حاج احمد به اتاق عمل، هیات امنا جلسه گذاشته بودند و بحث که ماه مبارک رمضان را چه کنند. در نهایت به این نتیجه رسیده بودند که از طریق واسطه ها درخواست روحانی از دفتر تبلیغات بکنند و کرده بودند. خانم ها که تازه گوشی شنوا پیدا کرده بودند سفره دلشان راباز کردند. دراین گرمی هوا یه کولر درست وحسابی داخل مسجد نیست. یه جای درست وحسابی به خانم ها ندادید.پرده راتاجایی که جا داشته عقب کشیدید وما خانم ها هیچی جا نداریم .حالا هم که مشکل نبودن امام جماعت . حاج مرتضی مرتضوی، یکی از اعضا هیات امنا که دغدغه ی بیشتری نسبت به مردم و مسائل مسجد داشت، با زبان نرم مخصوصی که داشت، گفت: "فعلا یک روز تحمل کنید تا روحانی جدید اعزام شود. مسجد خانه ی خداست احترام دارد." 🔹نماز مسجد به امامت سید برگزار شد. بعد از نماز حاج مرتضی دعاهای مخصوص ماه مبارک را خواند بعد از خواندن دعای اللهم ادخل علی اهل قبورالسرور از سید خواست صحبت کوتاهی کند. سید، بلندگو را که به او تعارف شده بود دست گرفت. تشکر کرد. بسم اللهی گفت و همان جا، وسط مسجد، رو به جمعیت ایستاد. به همه سلام کرد و گفت: " اللهم ادخل علی اهل قبور السرور. از این دنیا که برویم، دستمان کوتاه می شود. خیلی کوتاه. دیگر هیچ چیز، هیچ کاری که جایگاهمان را بهتر کند، نمی توانیم بکنیم. الان هنوز نفس می کشیم. زنده ایم. از فرصت ها استفاده کنیم.." همه ی صداها خوابیده بود. چشم ها به دهان سید دوخته شده بود . سید دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: " خدایا، سرور و شادی را بر همه مان بفرست. همه آن هایی که دستشان از دنیا کوتاه شده است را از خوان سفره پر نعمتت، روزی ده. در ماه مبارک رمضان سفارش شده این دعا را زیاد بخوانید که گناهان با خواندن آن، آمرزیده می شود. " دست راستش را رو به آسمان کرد و مجدد، دعا را خواند: " اللهم ادخل علی اهل القبور السرور..." اشک، از گوشه چشمان حاج عباس سرازیر بود. با تک تک فرازهای دعا، اشک ریخت و روحش به پرواز در آمده بود. حالتی که او را به سالها قبل برده بود که پشت سر عالمی نماز خوانده بود و دعایش، او را اینطور منقلب کرده بود. @salamfereshte