بسم الله
#شعر
🔸
خُمِ پنهانِ عشق الهی
🔸
🔸امام روحالله خمینی (ره):
⚡
ساقی از آن «خُمِ پنهان» که ز بیگانه نهان است
⚡ باده در ساغر ما ریز، که ما مَحرمِ رازیم
🔹
🔸جناب حافظ (ره) :
⚡ فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
⚡ بخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
🔹
🔸جناب عمّان سامانی (ره) :
⚡
جرعهیی هم ریخت ز آن ساغر بهخاک
⚡ز آن سبب شد مدفن تن های پاک
🔸🔸 🔸
🔻
دیوان امام روحالله خمینی, غزل مَحرمِ راز:
در غمِ هجر رخ ماه تو، در سوز و گدازیم
تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم؟
شب هجران تو آخر نشود، رُخ ننمایی
در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم
آید آن روز که در باز کنی، پردهگشایی؟
تا به خاکِ قدمت جان و سر خویش ببازیم
به اشارت، اگرم وعده دیدار دهد یار
تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نوازیم
گر به اندیشه بیاید که پناهی است به کویت
نه سوی بتکده رو کرده، نه راهی حجازیم
ساقی از آن «خُمِ پنهان» که ز بیگانه نهان است
باده در ساغر ما ریز، که ما مَحرمِ رازیم
🌐
imam-khomeini.ir/fa/c78_99305/کتاب/دیوان_اشعار/مَحرمِ_راز_zwnj;
(اشعار بیشتر در لینک)
🔸🔸🔸
🔻دیوان حافظ, غزل٢۶۶:
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِیْ ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی، حافظ از میان برخیز
🌐
ganjoor.net/hafez/ghazal/sh266
🔸🔸🔸
🔻
گنجینة الاسرار عمان سامانی، بخش٢:
پردهای کاندر برابر داشتند
وقت آمد پرده را برداشتند
ساقییی با ساغری چون آفتاب
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب
پس ندا داد او نه پنهان، برملا
کالصلا ای بادهخواران الصلا
همچو این مِیْ خوشگوار و صاف نیست
ترک این مِیْ گفتن از انصاف نیست
حبذا زین مِیْ که هر کس مستِ اوست
خلقت اشیا مقام پست اوست
هرکه این مِیْ خورد جهل از کف بهشت
گام اول پای کوبد در بهشت
جملۀ ذرات از جا خاستند
ساغر مِیْ را ز ساقی خواستند
بار دیگر آمد از ساقی صدا
طالب آن جام را بر زد، ندا
ای که از جان طالب این بادهای
بهر آشامیدنش آمادهای
گرچه این مِیْ را دوصد مستی بود
نیست را سرمایۀ هستی بود
از خمار آن حذر کن کاین خمار
از سر مستان برون آرد دمار
درد و رنج و غصه را آماده شو
بعد از آن آمادۀ این باده شو
این نه جام عشرت، این جام ولاست
دُرد او دَردست و صافِ او بلاست
بر هوای او نفس هر کس کشید
یک قدم نارفته پا را پس کشید
سرکشید اول به دعوی آسمان
کاین سعادت را بهخود بردی گمان
ذرهیی شد ز آن سعادت کامیاب
ز آن بتابید از ضمیرش آفتاب
جرعهیی هم ریخت ز آن ساغر بهخاک
ز آن سبب شد مدفن تنهای پاک
تر شد آن یک را لب، این یک را گلو
وز گلوی کس نرفت آن مِیْ فرو
فرقهٔ دیگر به بو قانع شدند
فرقهای از خوردنش مانع شدند
بود آن مِیْ از تغیّر در خروش
در دل ساغر چو مِیْ در خُم به جوش
چون موافق با لب همدم نشد
آنهمه خوردند و اصلا کم نشد
🌐
ganjoor.net/omman/ganjinatolasrar/sh3
🔹
#عرفان_امام
#عرفان #عشق_الهی
🔸
@Salehi786
@Salehy