📜تصوف و روشنفکری دینی؛ از ناسازواری تا همگرایی (قسمت دوم)
🔻محمدتقی سبحانی در واکنش به یادداشت «رضا بابایی» نوشت:
🔹ثانیا، آویزه دیگر روشنفکری در دو دهه گذشته، رواداری مطلق و رهائی از تقید و تعبد با چاشنی خوش باشی، بیخیالی و داوریهای ذوقی بوده است که این کار تا حدودی از منطق ابن الوقتی، و آداب قلندری و ملامتی ساخته است و با شعر وشورمندی و شیرینپردازی هم به جان مخاطب مینشیند.
🔹ثالثا، تجربه نشان داده است که جامعه شیعی و انسان ایرانی را از معنویت، اخلاق درونگرا، و مناسک و شعائر نمی توان جدا ساخت. تصوف، تجربه بدیل و مناسبی برای پر کردن این خلأ و بهانه مناسبی است تا این طفل را از سینه آداب فقهی، اخلاق شرعی و مراسم مذهبی و سنتی، به دامن مجالس ذکر و سماع کشاند و جان تشنه آنان را به مولویخوانی و حافظسرائی سیراب ساخت.
🔹این ها چیزهائی است که با عناصر اندیشه مدرن و پسامدرن همآوائی دارد و کار روشنفکران را با دینداری به چالش نمی کشاند.
🔹5. از این زاویه، همآوائی و همروی برخی روشنفکران و صوفیان قابل درک است و این پیوند، بیگمان فرزندانی را به بار آورده که نمونه آن را در بین دانشگاهیان و حوزویان به روشنی می توان دید. البته تصوف در طول تاریخ، فرزندان مشروع و نامشروعی را به بارآورده و با غلوگرائی و شیطانپرستی، سلفیگری و شیعهستیزی، بابسازی و بهائی پروری و دهها مسلک و مکتب گره خورده و این یکی هم بعید نیست که ریشه بگیرد و نتیجه دهد. به ویژه در عصر خِرَدِ خُرد شده فرامدرن و در دنیای دینوارههای نو و گرایش به دینهای خصوصی و دستساز، برآمدن چنین مولود ناموزونی اصلا دور از انتظار نیست.
🔹6.بنده بیآن که بخواهم در مورد زوایای این پروژه نوپا سخن بگویم و از روائی یا ناروائی آن بحث کنم، دو نکته را پیشبینی می کنم :
🔹اولا) این حرکت، هم به انحطاط و انزوای پروژه روشنفکری دینی می انجامد و هم تصوف را از میراث معنوی خود تهی می سازد و «خنثای مشکله» ای بر دست صاحبان آن میگذارد که به درد هیچ یک از طرفین نمی خورد، مگر آن که صوفیان از جلب مریدان دلداده وامانده و به روشنفکران بوالفضول دلخوش داشته باشند و روشنفکران نیز به پایان خویش رسیده و نومید از اصلاحگری و جامعهسازی، بخواهند دمی در خلسه و خیال بیاسایند و روح ناآرام خویش را با شعر وشور و یا ساز و نوائی تسکین دهند.
🔹ثانیا) این پروژه اگر هیچ نتیجه ای نداشته باشد، برای جداسازی نسل جوان از زیر بیرق دین و فقاهت و سپردن آنها به دست تندباد فرقههای معنویتزده و یا گروههای سرخورده اجتماعی و سیاسی سخت کارساز است. به گمانم از هیچ راه دیگری نمی توان دانشجویان دلزده از انقلاب و ناامید از اوضاع را به حلقههای صوفیانه و از آنجا به دکانهای چند دهنهای که هر روز بر شمارش افزوده می شود، تحویل داد.
برای این دو پیشبینی بالا هم می توان دلائل نظری اقامه کرد و هم به شواهد بسیاری که در طول سالهای اخیر توسط پژوهشگران گردآوری شده، استناد نمود. اگر فرصت بود، این بخش را هم تقدیم ارباب نظر و عمل خواهم کرد.
🔸تصوف و روشنفکری دینی؛ از ناسازواری تا همگرائی (قسمت اول):
https://eitaa.com/saraeer/189
🔸یادداشت رضا بابایی را اینجا بخوانید:
https://eitaa.com/saraeer/170
@saraeer