🔻آنچه نادیدنی‌ست ... 🖊مهدی جمشیدی ۱. اغلبِ آنچه که ما دربارۀ عاشورا می‌شنویم و می‌خوانیم، معطوف به لایۀ ظاهری و بیرونیِ این واقعه است و نه جوهر و گوهر آن. هم عوام، متوقف در پوستۀ این واقعۀ قدسی و ملکوتی هستند و هم بسیاری از علما. این سخن، حاصل تأمّل من نیست که بسی فروتر و حقیرتر از آنم که بخواهم از لُبّ و مغز این واقعه بگویم و ادعای فهم و فضل نسبت به دیگران داشته باشم؛ بلکه نکته‌ای‌ست که از مطالعۀ پاره‌‌ای از آثار علامه سیّدمحمدحسین طهرانی –رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- فراگرفته‌ام و در اینجا، می‌خواهم ضمیر مخاطب را به یافتۀ قلبیِ خویش – که حاصل اقتباس ناشیانه از اشارات مندرج در آثار آن ولیّ الهی است - متوجّه سازم. علامه در بیان مقام برخی علما، تعبیر علمای ظاهری را به کار می‌برد؛ چراکه بر این باور است که فهم حقیقت دین، از معبر عرفان و سلوک و توحید، میسّر است و باقی، در همان علوم دینیِ ظاهری، متوقف می‌مانند و به سر منزلِ مقصود دست نمی‌یابند. باطن دین، ولایت است و وصول به این باطن، مستلزم طی طریقِ عبودیّت است و عبودیّت در مرتبۀ اعلاء و کمال، از رهگذر سلوک توحیدی، ممکن و مقدور است. ازاین‌رو، نگارندۀ این سطور و کسانی همچون او، به قشرِ دیانت بسنده کرده‌اند و از غایت و مغز آن بی‌خبرند. کمالِ صیرورتِ معنویِ انسان، علمی و عقلی نیست، بلکه این شدن، امری‌ست از سنخ حیات باطنی که به تقرّب‌الی‌الله می‌انجامد. استاد شهید، آیت‌الله مطهری -رحمه‌الله‌علیه- نیز در دهۀ پایانی زندگانی‌اش و در اثر قرارگرفتن در مدار سلوک عارفانه‌ای که جناب علامه برای وی در نظر گرفته بود، توانست دیانت را به عمق قلب و ضمیر خویش وارد سازد و طعم فهم و مشاهدۀ ملکوتی را بچشد. این فضلی بود از ناحیۀ خدای متعال به آن متفکّر ربّانی که از این جهت، خام و نارس از دنیا هجرت نکند و مراتب و درجات توحیدی را در جان خویش بنشاند. به‌هرحال، مسأله این است باید بکوشیم در سایۀ مساعدت اولیای الهی، به فهم بصری و مشاهده‌ای از حقیقتِ قدسیِ نهفتۀ عاشورا دست بیابیم و ایمان بیاوریم که هیچ خوانشی همچون خوانش عارفانه، قادر به گشودن حقیقت و ماهیّت این واقعه نیست و بیشترین نصیب از این واقعه را چنین افقی در پی می‌آورد و بس. ۲. از جمله لطایف عارفانه‌ای که در اشارات موجزِ علامه طهرانی به چشم می‌خورد، یکی این است که عالَم کربلا، عالَم اتّحاد ارواح بوده و همۀ اصحاب امام شهید در آن روز، به مقام معیّت با ایشان رسیدند. مقام معیّت، نوعی حیات است که در آن، دل‌ها و جان‌ها، قریب و حتّی مماس به یکدیگر می‌شوند و یکی و متّحد می‌گردند؛ به‌گونه‌ای که همۀ کثرات و تنوّعات در پرتو این وحدت، زائل و برچیده می‌شوند و نور واحد پدید می‌آید. جناب سیّدالشهداء، غلام سیاهی داشتند به نام جَون که در کربلا، همراه حضرت شد. او نیز به مقام معیّت با حضرت رسید؛ حتّی در همین دنیا و در قالب جسم مادّی؛ چنان‌که پس از واقعۀ عاشورا، پیکر وی را دیدند که بوی عطری بی‌مثال از آن پراکنده می‌شد و بدنش نیز همچون نقرۀ خام، می‌درخشید. این وضع، اثرات بیرونی و محسوس آن معیّت باطنی است که اهل دنیا با چشم ظاهر، مشاهده می‌کنند، اما مقامات و مراتب آن‌جهانی، از دیدۀ ما پنهان است. عالَم معنی، سرشار از واقعیّت‌هایی است که در محاسبۀ عقلِ مادّی و جزوی ما نمی‌گنجد. ۳. دیگر این‌که علامه می‌فرماید به‌یقین، جناب علی‌اصغر –علیه‌السلام- با وجود این‌که طفل رضیع بوده‌ است، اما به اراده و اختیار خویش، شهادت را برگزید و در حقیقت، ندای سیّدالشهدا را لبیک گفت. این طفل، دارای ادراک و اختیارِ خاص و قوّۀ جاذبه و دافعۀ معنوی بوده و هرگز چنین نبوده که شهادت ایشان، یک حادثۀ اتّفاقی بوده باشد. او انتخاب کرد که به قافلۀ شهدای کربلا متّصل شود و خونش به خون مبارک و مطهر پدرش، ملحق گردد. هر چند فعلیّت این نفس، به کمال نرسید و در این واقعه، او از حیات دنیوی برید، اما بقیۀ مراتب فعلیّت و ظهور قوّۀ نفسانیِ خویش را در عالَم دیگر، طی خواهد کرد. این‌که سیّدشهداء، این طفل را به معرکه بردند تا شاید دل دشمن به رحم آید، صورت ظاهریِ ماجراست، اما در باطن، آن طفل، به‌طور مستقل، چه طلبیده است، از دسترس نقلیّات تاریخی و پوستۀ مادّی وقایع، خارج است. این اشارت عارفانه و ملکوتی، پرده از این صورت ظاهری برمی‌دارد و نشان می‌دهد که این طفل شیرخوار، تمنّای شهادت و هجرت از عالَم مادّه داشته و نمی‌خواسته مسافر شام باشد... https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60