🔻دیانت در نسخۀ لیبرال‌های مذهبی -۲ 🖊مهدی جمشیدی ۱. موضع اخیر محمدجواد ظریف در رسانۀ ملی که در آن، سخن از ضریب‌دهی به غیرشیعیان در امر حاکمیّت به میان آورد، شاهدی دیگری بر رویکرد ساختارشکنانۀ لیبرال‌های مذهبی است. چیزی شبیه همین موضع در دولت پهلوی نیز به وقوع پیوست و قرار شد بر اساس مصوبۀ دولت، زین‌پس هر یک از نمایندگان، به کتاب مقدس خودش قسم بخورد؛ طرحی که در ظاهر، موجّه به نظر می‌رسید، اما امام خمینی، آشکارا و قاطع در برابر آن ایستاد و آن را نقطۀ آغاز «از رسمیّت ‌انداختن مذهبِ رسمی کشور» دانست. در حقیقت نیز، دولت پهلوی، چنین سودایی در سر داشت و می‌خواست با تکثّر دینی در لایۀ سیاسی و حاکمیّتی، اسلام را تحقیر و تضعیف کند و تفوّق و تسلط را از آن سلب نماید. مخالف بنیانیِ امام خمینی با این طرح، یکی از ریشه‌های شکل‌گیری انقلاب اسلامی بود. امروز نیز به‌جای «سیاست هویّت»، رهیافت مقابلش را که «سیاست تمایز» است، در دستورکار قرار گرفته و لیبرال‌های مذهبی تلاش می‌کنند، وجهِ دینی و شیعیِ جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر، کم‌رنگ و رقیق سازند. در واقع، امر دینی در ساحت رسمی، در حال ازدست‌رفتن و خنثی‌شدن است و دیانت، در نقطۀ «بازگشت به حریم خصوصی» قرار گرفته است. سکولاریسم، در چنین فضا و موقعیّتی، جان می‌گیرد و معنا پیدا می‌کند. ۲. در ایران، هیچ‌گاه شکاف دینی و مذهبی، فعّال و مؤثر نبوده و چنین نیست که این رویکردِ لیبرال‌های مذهبی، پاسخی به تضادها و اصطکاک‌های برانگیخته و تشدیدشدۀ دینی و مذهبی باشد، بلکه مسأله این است که توقع و نارضایتی، از سوی لیبرال‌های مذهبی در این لایه‌ها، ایجاد و تقویت می‌شد. جامعۀ ایران، وجهِ غالبِ شیعی داشته و این وجه، طبیعی و خودجوش بوده و از متن یک انتخاب اجتماعیِ وجدانی و ارادی برخاسته است. در دورۀ پس از انقلاب نیز بر اساس همین وضع اجتماعی، حاکمیّت و نیروهای سیاسی آن، صورت‌بندی شد. در طول دهه‌های گذشته نیز اتفاق جدیدی رخ نداده است، جز این‌که لیبرال‌های مذهبی در برهه‌های انتخاباتی و با هدف جذب آرای لایه‌های دینی و مذهبی، «حس محرومیّتِ سیاسی» را در آنها دمیده‌اند و وعده‌های ساختارشکنانه داده‌اند. تعبیر ساختارشکنانه، بدین جهت است که اینان، نظم سیاسیِ کنونی را برنمی‌تابند و می‌خواهند نسبت‌های متفاوت و برون‌گرایانه‌ای در آن به وجود بیاورند. آنچه که لیبرال‌های مذهبی در سر دارند، این است که در بلندمدّت، از «نظم سیاسیِ جمهوری اسلامی» به سوی «نظم سیاسیِ لبنان» حرکت کنند و به بهانۀ تکثّر و تعدّد مذهبی و دینی، حاکمیّت را متناسب با وضع اجتماعیِ خیالیِ خویش، بازصورت‌بندی نمایند. به باور اینان، اگر حزب‌الله در لبنان، یک اقلیّت سیاسی و دینی است، اکنون نظام جمهوری اسلامی نیز در چنین موقعیّتی قرار گرفته است و باید برای جلوگیری از تضادها و اصطکاک‌های مذهبی و دینی، داوطلبانه به سوی قدرت‌دهی به نیروهای مذهبی و دینی دیگر برود. این در حالی است که نه جامعۀ ایران و نه جمهوری اسلامی، هیچ‌یک شباهتی با آنچه که در لبنان می‌گذرد، ندارند و کاربست منطق سیاسیِ لبنان در ایران، تنازل و تقلیل موهوم است. در ایران، اکثریّت مطلق از آنِ شیعیان است و پیروان مذاهب و ادیان دیگر نیز، وضع سیاسی را موجّه می‌دانند و اگر لیبرال‌های مذهبی، «تحریک‌گری سیاسی» را کنار بنهند، ضرورتی برای تغییر عاملیّتی در نظام سیاسی وجود نخواهد داشت. ۳. نظریۀ دولت وحدت ملّی، مبتنی بر پیش‌فرض‌های ناصوابی دربارۀ جامعه و حاکمیّت در ایران است. نخستین خطا این است که جامعۀ ایران، دچار قهر و گسست و شکاف شده است و راه علاج آن نیز این است که دیگری‌ها و اغیار، به حاکمیّت راه یابند. در نظر آنها، ما با یک جامعۀ به‌شدّت متکثّر و ناهمساز و چندپاره و تکه‌تکه روبرو هستیم که دیگر نمی‌توان پیرامون روایت‌های حاکمیّتی و رسمی، آنها را در کنار هم نشانید، بلکه باید قدرت را توزیع و تقسیم کرد و به هر یک از لایه‌ها، نصیب و بهره‌ای از قدرت اعطا نمود. اینان از وحدتِ ازدست‌رفته سخن می‌گویند و راه‌حل‌شان نیز بازآرایی ساختار سیاسی است. این فهم غلط از وضع اجتماعی، «گرۀ اجتماعیِ خیالی» را به «گرۀ سیاسیِ واقعی» تبدیل می‌کند و بی‌ثباتی و عدم‌تمرکز و حس محرومیّتِ فزاینده می‌آفریند. وحدت ملّی، یک سخن غلط‌انداز برای پنهان نگه‌داشتن طرحی است که در آن، تشیع به‌تدریج از «اعتبار» و «تفوّق» تهی می‌شود و در عرض ادیان و مذاهب دیگر می‌نشیند و در نهایت نیز، دین به «متغیّر بی‌منزلت» در سیاستِ نظام جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد. این مرحلۀ پایانی، همان «سکولاریسم» است که اگر طرح اینان به جریان افتد، چه‌بسا در کمتر از یک دهه، تحقّق یابد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60