🔻دیانت در نسخۀ لیبرالهای مذهبی -۴
🖊مهدی جمشیدی
۱. لیبرالهای مذهبی، معتقد به «دیانت فردی» هستند و نه «دیانت ساختاری». میان این دو، تفاوتهای بسیار مهمی وجود دارد؛ چنانکه باید گفت انقلاب اسلامی، حاصل گرایش اجتماعی به دیانت ساختاری یا توحید اجتماعی بود. از جمله میتوان به مباحث معرفتیِ آیتالله خامنهای در سال ۱۳۵۳ شمسی اشاره کرده که اکنون در قالب کتابی با عنوان «طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن» به چاپ رسیده است. ایشان در این درسگفتارها، یک هدف عمده را دنبال میکرد؛ اینکه نشان بدهد توحید، فقط یک عقیدۀ ذهنی نیست که اثری بر مناسبات و معادلات اجتماعی نداشته باشد، بلکه آموزۀ «توحید»، هم از ذهن فرد خارج میشود و سبک زندگی او را دربرمیگیرد، و هم به لایۀ ساختارهای اجتماعی تعمیم مییابد و آنها را به خدمت غایات خویش درمیآورد. حضور اجتماعیِ دین به این معنی است که دیانت، امری فردی و شخصی نیست، بلکه دین آمده تا جامعه را در جهت کمال و سعادت به حرکت درآورد و لازمۀ این امر، در اختیار داشتن ساختارهای اجتماعی و از جمله حاکمیّت سیاسی است. بنابراین، باید از طریق «انقلاب اجتماعی»، حاکمیّت طاغوتی را برچید و حاکمیّت الهی را بنیان نهاد تا امکان ایجاد تغییر در ساختارهای اجتماعی فراهم آید. در غیر این صورت، همواره دین و دینداری در زندگی شخصی و یا حداکثر پارههای کوچکی از اجتماعات مؤمنانه، محدود میماند و حکم خدا در جامعه، مستقر نمیگردد. اینجاست که عمق شکاف و گسست لیبرالهای مذهبی با گفتمان انقلاب، آشکار میشود.
۲. اگر بنا بود که دیانت در حریم خصوصی و حوزۀ شخصی، محدود و منحصر بماند و ساختارهای رسمی و اجتماعی، بیطرفی و بیتفاوتی در پیش بگیرند و کسانی با عنوان اینکه رویکرد دینی، رویکرد ایدئولوژیک و تنگنظرانه و انحصاری است، حیات دین را در ساختارهای رسمی انکار کنند، انقلاب اسلامی موضوعیّتی نمیداشت. سخن انقلاب ایران، «اسلام سیاسی» بود و این سخن، بهطور کامل در برابر رویکرد سکولاریستی قرار دارد. «سکولاریسم»، حضور رسمی و حاکمیّتی دین را برنمیتابد، اما مخالف دیانت شخصی و خصوصی نیست و از این جهت، با دیانت تعارضی ندارد. لیبرالهای مذهبی نیز به این عنوان که نباید دین را تحمیل کرد و یا جامعۀ ایران، متکثّر و چندپاره است و باید معیارهای عامتری از دین را برای همبستگی برگزید و ...، دین را به حاشیۀ مناسبات اجتماعی میرانند و آن را به امر شخصی فرومیکاهند. البته عوام، به زندگی شخصیِ لیبرالهای مذهبی مینگرند و چون در مشاهدات خویش، استناد آنها به قرآن و نهجالبلاغه و حضورشان در مسجد و هیأت و ... را مییابند، گمان میکنند که روایت اینان از دیانت و توحید، همان سخن انقلاب اسلامی است؛ درحالیکه اینان، حداکثر در زندگی شخصی خویش، «متدیّن» هستند، اما در عرصۀ حکمرانی، «متجدّد» هستند و همه یا بسیاری از آموزهها و احکام قطعیِ دین را نادیده میگیرند. در واقع، دو شخصیت متفاوت دارند: شخصیت فردی اینان، متدیّن است اما شخصیت سیاسیشان، سکولار است. عامه، قادر نیستند میان این دو سطح، تفکیک کنند و از دیانت فردی، نتایج مطلق میگیرند و تصوّر میکنند دیانت فردی، حداکثر و سقف دیانت است.
۳. اگر یک سیاستمدار، به جای الگوی توسعه، از الگوی اسلامی-ایرانیِ پیشرفت سخن گفت؛ علوم انسانیِ غربی را کنار زد و علوم انسانیِ اسلامی را تأیید کرد؛ سبک زندگیِ غربی را ملامت کرد و در پی بسط سبک زندگیِ اسلامی بود؛ انقلابیگری را نامعقول نشمرد و حامی نظریۀ نظام انقلابی بود؛ از استقرار احکام فرهنگیِ شریعت در جامعه دفاع کرد و سیاست تمایز را بر سیاست هویّت ترجیح نداد؛ مردمسالاری را در چهارچوب دین پذیرفت و توافق جمعی و هوس عمومی و میل ولنگارانه را اصل قلمداد نکرد؛ فضای مجازیِ غربی را بر اساس قاعدۀ نفی سَبیل، برنتابید و در پی مرزبندی با جهانهای فرهنگیِ بیگانه بود؛ مقاومت در برابر عالَم تجدّد را صواب دانست و جهانیسازی و غربیشدن را اصل قلمداد نکرد و سازش را بر چالش ترجیح نداد؛ اقتصاد ملّی را بر پایۀ تولید ملّی و استقلال بنا نهاد و به دنبال شرطیسازیِ معیشت مردم نسبت به بیگانگان نبود؛ از اصحاب فتنه و براندازی و استحاله فاصله گرفت و به روی آنها لبخند نزد و به آنها دست دوستی نداد؛ با جریان اباحهگری و بیبندوباریِ فرهنگی، همراه نشد و در برابر کشف حجاب، سیاست رهاسازی و بیمسئولیّتی را در پیش نگرفت؛ و ... میتوان چنین سیاستمداری را انقلابی دانست نه یک لیبرال مذهبی. در جریان اصلاح و اعتدال، هیچ سیاستمداری به گزارههای یادشده، اعتقاد ندارد.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60