ادامه پست قبلی👆
🔺یه روز سلیمان علیه السلام دستش رو گذاشت روی یکی از این زرهها و با تعجب گفت: «بابا، این زرهها چرا اینقدر سبکه ولی محکم؟» داوود (ع) لبخندی زد و گفت: «چون اینا با ایمان و از دل ساخته شدن. هر چیزی که با ایمان ساخته بشه، محکمه و سبک!»
🔹البته داوود (ع) فقط یه جنگجو و آهنگر نبود، بلکه به خاطر عدالتش هم معروف بود. توی قرآن هم اومده که داوود همیشه با انصاف قضاوت میکرد. یه ماجرایی هم توی سوره ص، آیات ۲۱-۲۵ اومده که دو نفر سر یه سری گوسفند دعواشون شده بود. هر دو اصرار داشتن که گوسفندا مال اوناست. داوود (ع) با دقت به حرفاشون گوش داد و در نهایت گفت: «حقیقت گاهی پشت طمع پنهون میشه، ولی عدالت همیشه راه خودشو پیدا میکنه.» مردم همیشه به عدالت داوود ایمان داشتن و بهش اعتماد میکردن👌
♨️حضرت داوود (ع) چند همسر داشت ( بالاخره پادشاه بود دیگه😄) که اسم بعضی از اونها تو تورات هم اومده. یکی از معروف ترین همسرانش میکل دختر طالوت بود. یکی دیگه از همسرانش، بَتشِبَع بود که مادر حضرت سلیمان (ع) شد (سفر دوم سموئیل ۱۲:۲۴).
📓زبور، کتاب مقدسی بود که خدا به حضرت داوود وحی کرد. قرآن هم بهش اشاره کرده: «وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا» (اسراء: ۵۵). زبور پر از مناجات، دعا و ستایشهای خداوند بود. مردم بنیاسرائیل این نغمهها رو توی مناسبتهای مذهبی با صدای دلنشین میخوندن. توی زبور ۸۹:۱۵-۱۷ اومده: «خوشا به حال مردمی که بانگ شادمانی رو میدونن... اونها تمام روز به نام تو شادمان خواهند بود.»
داوود (ع) با صدای زیباش این نغمهها رو توی کوهها و دشتها میخوند و پرندهها و کوهها هم باهاش همنوا میشدن (سبأ: ۱۰). این نغمهها دل مردم رو به خدا نزدیکتر میکرد و بهشون امید میداد که توی سختیها به رحمت خدا ایمان داشته باشن.
🗳 وقتی داوود (ع) صندوق عهد رو به اورشلیم آورد، تصمیم گرفت یه معبد بزرگ برای خدا بسازه. نقشههای معبد رو هم خودش آماده کرد، اما خداوند بهش وحی کرد که ساخت این معبد به دست پسرش، سلیمان (ع) انجام میشه (اول تواریخ ۲۲:۸-۱۰). داوود لبخندی زد و گفت: «مهم نیست کی میسازه؛ مهم اینه که این خونه همیشه برای خداوند باشه.»
➕حضرت داوود (ع) در ۱۰۰ سالگی و برخی میگن در ۷۰ سالگی به پایان عمر خودش رسید. وقتی نزدیک وفاتش شد، یه نگاه به اورشلیم انداخت؛ همون شهری که به دست خودش فتح شده بود و حالا به مرکز ایمان و حکومت بنیاسرائیل تبدیل شده بود. سلیمان که اون موقع حدود ۲۰ سال داشت، آماده بود تا راه پدرش رو ادامه بده و پادشاه بشه. پرندهها تو آسمون همچنان نغمههای زبور رو زمزمه میکردن و داوود (ع) با لبخند گفت: «این پایان من نیست... تازه شروع سلیمانه.» بعد، چشماشو آروم بست و با آرامش از دنیا رفت...
✍ [سید روح الله ستاره حیات]
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊
#کانال_زیارتی_سدرةالمنتهی↙️
🌸🕋👉
@Sedrah👈🕋🌸