باران که می بارد دلم میگیرد از غم باران تـو را یــادم بینـــدازد دمـادم باران تمام قطره هایش اشک من شد بر گونه ام جاری شده هر چند نم نم بارانِ پـاییـزی و رنگ زرد این شهر دل را بپـوسـاند بـه یـــاد روی خرّم باران زمین را زنده میگرداند از لطف اما دلـم می میـرد از هجـر تو کم کم باران هـم از دوری تـو می بارد انگار این آسمان هم اشک میریزد چو آدم باران ببار اما من از تو شکوه دارم باران بگو ، باران ببار ای جان عالم باران بگو بر حضرت عشق این تمنّا دلبســته ام بــر دلبــرِ دلبـنـدِ مریم یاران مرا باران به یـاد دلبر انداخت باران که می بارد دلم میگیرد از غم ✍ عباس بهمنی @HOWZAVIAN