عقد و عروسی و : به لشکر خود آرایش داد و با صدای طبل به استقبال رفت ... چنان میرفتند که انگار روز قیامت فرا رسیده است .... وقتی مهراب به نزدیک سام رسید از اسب پایین امد و بر جهان پهلوانان آفرین کرد ... سپس با همراهی هم به کاخ مهراب رسیدند ... و باهم مشغول صحبت درباره روزگار و کشور و ....بودند سپس و کنیزانش هم به جمع انان پیوستند که در دست هر یک از کنیزان جامی شراب بود ... و بر سام آفرین خواندند .. سام خندید و به سیندخت گفت « رودابه را کی به ما نشان میدهی ؟» و سیندخت در پاسخ گفت « اگر دیدن آفتاب را میخواهی هدیه هایت کجاست؟» سام هم گفت « هر هدیه ای میخواهی بگو تا بدهم » سپس باهم به درون خانه زرین مهراب رفتند و سام رودابه ماه روی را دید و از زیبایی رودابه شگفت زده شد ... سپس مهراب دستور داد تا رودابه و زال عقد کنند ... آن دو را روی تخت نشاندند و بر سرشان عقیق و زبرجد ریختند و روی سر زال یک تاج و روی سر رودابه یک نیم تاج از گوهر گذاشتند... سپس بسیار پول و ثروت به رودابه دادند و بعد از مراسم عقد همه به باغ مهراب رفتند و سه هفته جشن گرفتند و بزرگان کشور هم در جشن بودند ... بعد از جشن سام نریمان به برگشت ... بعد از یک ماه هم زال به همراه رودابه و مهراب و سیندخت به سوی سیستان رفتند ... با شادی و خوشحال به سیستان رسیدند و سپس سه روز سام آنها را مهمان کرد و پس از آن سیندخت نزد رودابه در سیستان ماند و مهراب و لشکرش به کابل بازگشتند ... سام هم پادشاهی زابل را به زال سپرد و گفت« این پادشاهی را به من داد و حالا من زال میسپارم و خود کشور را از آشوب دشمنان به ویژه مازندرانی ها در امان میدارم » سپس سام یکزخم به گرگساران رفت و زال بماند @shah_nameh1