بسم رب المهدی
✨🌼
#آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 6⃣2⃣
🌺 صدای بال کبوتران سفید
ساعتی تا سحر نمانده است . گویا تمام هستی در انتظار است. شب هم منتظر آفتاب امشب است.
آسمان مهتابی است و نسیم می وزد ، همه شهر آرام است ، اما در این خانه حکیمه آرامش ندارد ،او در انتظاراست .
گاهی از اتاق ،بیرون می آید و به ستاره ها نگاه می کند ،گاهی به نزد نرجس می رود و به او فکر می کند .
حکیمه به نرجس نگاه می کند . نرجس در مقابل خدا به نماز ایستاده است حکیمه به نرجس نزدیک تر می شود ،اما هنوز هیچ خبری نیست که نیست !
به راستی تا سحر چقدر مانده است ؟
حکیمه با خود فکر می کند که خوب است نماز شب بخوانم . سجاده اش را پهن می کند و مشغول خواندن نماز می شود و با خدای خویش راز و نیاز میکند.
ساعتی می گذرد ،بار دیگر به نزد نرجس می آید ،نگاهی به او میکند و به فکر فرو می رود .
او با خود می گوید:
" امام عسکری به من گفت همین امشب مهدی به دنیا می آید . صبح شد و خبری نشد ! "
ناگهان صدایی به گوش حکیمه می رسد. صدا بسیار آشناست . این صدای امام حسن عسکری علیه السلام است : " عمه جان هنوز شب به پایان نیامده است . "
آری امام بر همه احوالات ما آگاهی دارد و حتی افکار ما را نیز می داند .
حکیمه سر خود را پایین می اندازد، او قدری خجالت می کشد . تا اذان صبح هنوز وقت مانده است.
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم