بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 9⃣1⃣
🌺 سر سفره افطار دعا میکنی!
ابن وصیف در فکر فرو رفته است، او می خواهد خلیفه جدید را انتخاب کند. باید کسی به عنوان خلیفه انتخاب شود که دیگر به سپاهیان بی احترامی نکند.
او می داند پایه های حکومت سست شده است و مردم از ظلم و ستم ها خسته شده اند و جامعه مانند آتش زیر خاکستر است. اکنون او باید از فردی کاملا مذهبی استفاده کند تا بتواند این فتنه را خاموش کند.
باید با ابزار دین مردم را آرام کرد.
فکری به ذهن او می رسد، مُعتَزّ پسر عمویی دارد که ظاهرا انسان با خدایی است. او روزها روزه می گیرد و شب ها نماز می خواند. او بهترین گزینه برای خلافت است. اکنون او را به قصر می آورند.
باید برای او لقب خوبی انتخاب کرد تا مناسب او باشد. لقب «مُهتَدی» برای او انتخاب می شود. خیلی عجیب است این لقب به نام مهدی علیه السلام شبیه است!
احتمالا آنها شنیده اند که به زودی «مهدی علیه السلام» خواهد آمد برای همین از نام «مهتدی» استفاده می کنند.
سرانجام مهتدی به عنوان خلیفه انتخاب می شود و همه با او بیعت می کنند و او را بر تخت خلافت می نشانند.
مُهتَدی دستور می دهد تا موسیقی در تمام شهر سامرا ممنوع بشود، زنانی که ترانه می خوانند از این شهر اخراج بشوند.
مردم این شهر خیلی خوش حال هستند؛ آنها می بینید بعد از سالها، یک حکومت کاملا اسلامی روی کار آمده است که می خواهد احکام خدا را اجرا کند.
مردم او را به عنوان «العَدلُ الرَّضی» می شناسند. یعنی خلیفه ای که همه وجودش عدالت است و خدا از او خیلی راضی است، مردم او را همواره دعا می کنند.
آنها برای خلیفه دعا می کنند و دوام حکومت او را از خدا می خواهند.
واقعا باید به هوش آنها آفرین گفت!
آنها دست شیطان را از پشت بسته اند! چگونه فتنه ای بزرگ را آرام کرده اند، چگونه از ابزار دین استفاده کردند مردم چقدر خوشحال هستند، خلیفه های قبلی فقط کارشان آدم کشی بود و همه فکرشان شهوت رانی بود و زنان ترانه خوان را دور خود جمع می کردند؛ اما مهتدی در این هوای گرم تابستان، روزه مستحبى میگیرد و شب ها صدای گریه اش تا به آسمان ها می رود!
این چنین است که دوباره شهر سامرا آرامش خود را به دست می آورد
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 0⃣2⃣
🌺 سر سفره افطار دعا می کنی!
همه با خود فکر می کنند شاید این خلیفه جدید، آدم خوبی است، او که اهل نماز و طاعت است؛ شاید دیگر به امام حسن عسکری علیه السلام سخت گیری نکند.
شاید او به تبعید امام پایان بدهد و اجازه دهد که به شهر خودش، مدینه برود.
شاید او به فشارهایی که سالیان سال شیعیان را به ستوه آورده، پایان بدهد.
ولی مایه تعجب است که که خلیفه جدید نه تنها امام را آزاد نمی کند بلکه فشار ها را زیادتر می کند. او دستور می دهد تا بر تعداد مامورانی که خانه امام را زیر نظر داشته اند افزوده شود.
گویا همه این روزه ها و نمازهای خلیفه، بازی خواب کردن مردم است!
ابن بهترین راه برای عوام فریبی است.
درست است خلیفه عوض شده و خیلی از سیاست ها هم تغییر کرد؛ اما سیاست اصلی آنها، هرگز تغییر نمی کند.
می دانید آن سیاست چیست؟
نباید مردم با امام حسن عسکری علیه السلام آشنا شوند. نباید جوانان با او ارتباط برقرار کنند.
باید در گمنامی کامل بماند. رفتن به خانه او جرم است؛ نامه نوشتن به او حرام است.
هرچیزی ممکن است با عوض شدن خلیفه عوض شود؛ اما این سیاست هرگز تغییر نخواهد کرد.
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 1⃣2⃣
🌺 سر سفره افطار دعا می کنی !
روز چهاردهم شعبان است آرامش دوباره به شهر سامرا بازگشته و مردم به زندگس عادی خود مشغول اند .
امروز حکیمه ( عمه امام حسن عسکری علیه السلام ) روزه است روی تخت وسط حیاط نشسته است آهی می کشد و با خود می گوید:
" سن زیادی ازم گذشته است خدایا نمی دانم زنده خواهم بود تا فرزند امام حسن عسکری را ببینم یا نه؟ "😔
در این هنگام صدای در به گوش می رسد .
حکیمه از جای خود بلند می شود و به سمت در می رود . بعد از لحظاتی بر میگردد.
حکیمه لبخند میزند و خوشحال است . امام حسن عسکری علیه السلام ایشان را برای افطار به خانه خویش دعوت کرده است .
شب جمعه است، شب نیمه شعبان که با شب یازدهم مرداد ماه مصادف شده است .
شاید امشب امام حسن عسکری علیه السلام دلتنگ عمه اش حکیمه شده است. آخر امام در این شهر غریب است . هیچ آشنای دیگری ندارد . شیعیان هم نمی توانند به خانه آن حضرت بروند .|
حکیمه برای رفتن آماده میشود .
بوی بهشت، بوی گل یاس ،بوی باران....
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 2⃣2⃣
🌺 سر سفره افطار دعا می کنی !
بوی بهشت، بوی گل یاس ،بوی باران....
حکیمه امشب در حضور امام مهربانی هاست و با امام حسن عسکری علیه السلام افطار می کند .
او هنگام افطار همان دعای همشگی اش را می کند :
" خدایا اهل خانه را با تولد فرزندی خوشحال کن. "
همه ی آروزی حکیمه این است که مهدی علیه السلام را ببیند ،این آرزو کی برآورده خواهد شد؟
ساعتی می گذرد حکیمه میخواهد به خانه خود برگردد. او به نزد بانو نرجس می رود و با او خداحافظی می کند و به نزد امام می آید و می گوید:
" سرورم ! اجازه میدهی زحمت را کم کنم و به خانه ام بروم؟ "
_عمه جان ! دلم میخواهد امشب را پیش من بمانی. امشب شبی است که تو سالهاست در انتظار آن هستی ؟
_منظور شما چیست؟
_امشب وقت سحر، فرزندم مهدی علیه السلام به دنیا می آید .آیا تو نمی خواهی او را ببینی؟
اشک شوق از چشمان حکیمه جاری می شود. او چگونه باور کند که امشب به بزرگترین آرزوی خود می رسد .
حکیمه بی اختیار به سجده می رود و می گوید :
" خدایا! چگونه تو را شکر کنم که امشب آخرین حجت تو را میبینم . "
اکنون حکیمه برمی خیزد و به سوی بانو نرجس می رود تا به او تبریک بگوید . شاید هم می خواهد به او گلایه کند که چرا قبلا در این مورد به او چیزی نگفته است. حکیمه می آید و نگاهی به نرجس می کند می خواهد سخن بگوید که ناگهان مات و مبهوت می ماند ! مادری که قرار است امشب فرزندی را به دنیا بیاورد باید نشانی از حاملگی داشته باشد اما در نرجس هیچ نشانی از حاملگی نیست !! یعنی چه ؟؟
او به نزد امام عسکری برگشته و میگوید:
_سرورم! به من خبر دادی که امشب خدا به تو پسری عنایت می کند اما در نرجس که هیچ اثری از حاملگی نیست .
_امشب فرزندم به دنیا می آید .
_آخر چگونه چنین چیزی ممکن است .
_عمه جان ولادت پسرم مهدی مانند ولادت موسی خواهد بود .
این جواب امام حسن عسکری برای حکیمه همه چیز را بیان کرد از این سخن امام، خیلی چیزهارا می شود فهمید .
- قصه نرجس همان قصه ((یوکابد ))است .
او مادری است که هزاران سال پیش موسی را به دنیا آورد .آیا دوست دارید تا راز تولد موسی را برایتان بگویم ؟؟
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 3⃣2⃣
🌺 سر سفره افطار دعا می کنی !
ایا می خواهید راز تولد موسی علیه السلام برایتان بگوییم؟
شب چهارشنبه بود، فرعون در قصر خویش خوابیده بود. نسیم خنکی از رود نیل می وزید .آسمان ابری و تیره شد . گویا رعد و برقی در راه بود .
فرعون در خواب دید که آتشی سرزمین فلسطین به مصر آمد و این آتش وارد قصر شد و همه جا را سوزاند و ویران کرد .
صدای رعد و برق در همه جا پیچید، فرعون از خواب پرید. او خیلی ترسیده بود.
وقتی صبح شد فرعون دستور داد تاهمه کسانی که تعبیر خواب می کردند به قصر بیایند .فرعون خواب خود را برای آنها تعریف کرد .
تعیر خواب برای همه روشن بود اما کسی جرئت نداشت آن را بگوید همه به هم نگاه می کردند . سرانجام یکی از آنها به سمت فرعون رفت فرعون با تندی به او نگاه کرد و فریاد زد :
_تعبیر خواب من چیست؟
_قبله عالم خواب شما از آینده ای پریشان خبر می دهد .آیا شما ناراحت نمی شوید آن را بگویم.
_زود بگو بدانم از خواب من چه میفهمی؟
_به زودی در قوم بنی اسرائیل که در مصر زندگی میکنند پسری به دنیا می آید که تاج و تخت شما را نابود می کند.
سکوت هم جا را فرا گرفت عرق سردی بر پیشانی فرعون نشست ، او به فکر چاره بود .
جلسه مهمی در روز چهار شنبه تشکیل شد ،بزرگان مصر در این جلسه حضور پیدا کردند همه در مورد این موضوع نظر دادند.
سرانجام این بخش نامه در دو بند صادر شد :
الف) همه نوزادان پسر که قبلا به دنیا آمدند به قتل برسند
ب) شکم های زنان حامله پاره شده و نوزادان آنان اگر پسر باشد کشته شود .
ماموران حکومتی به خانه بنی اسرائیل ریختند و با بی رحمی زیاد دستور فرعون را اجرا نمودند .چه خون هایی که بر زمین ریخته شد باور کردن آن سخت است که در ان هنگام 70000 هزار نوزاد پسر کشته شدند .خداوند به بنی اسرائیل وعده داده بود که به زوی موسی ظهور می کند و آنها را از ظلم و ستم فرعون نجات می دهد .
اما آنها از همه جا ناامید شدند فکر میکردند که موسی هم کشته شده است.
ولی وعده خدا هیچ وقت تخلف ندارد .خدا برای تولد موسی برنامه ویژه ای داشت .
شاید شنیده باشید که نام مادر موسی یوکابد بود .
یوکابد تا آن شبی که موسی را به دنیا آورد خودش هم از حامله بودنش خبر نداشت .
آن خدایی که عیسی را بدون پدر آفرید می تواند کاری کند که یوکابد هم متوجه حامله بودن خودش نشود .
خدا بر هر کاری توانست
سرانجام موسی به دنیا آمد و فقط سه نفر از تولد او باخبر شدند پدر،مادر و خواهرش .
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 4⃣2⃣
🌺 سر سفره افطار دعا می کنی !
امشب که شب نیمه شعبان است تاریخ تکرار می شود همانطور که تا شب تولد موسی هیچ اثری از حاملگی در یوکابد نبود در نرجس هم هیچ اثری نیست.
حکومت عباسی می داند که فرزند امام حسن عسکری همان مهدی علیه السلام است و قرار است او به همه حکومت های باطل پایان دهد .
او دستور داده است تا هر طور شده از تولد مهدی علیه السلام جلوگیری شود و به همین منظور زنان زیادی را به عنوان جاسوس استخدام کرده است آنها باید هر روز به خانه امام حسن عسکری بروند و همسر آن حضرت را زیر نظر داشته باشند. وظیفه آنها این است که اگر اثری از حامله بودن در در نرجس ببینند سریع گزارش بدهند .
البته این زنان زنان معمولی نیستند آنها زنان زنان قبله هستند زنانی که فقط با نگاه کردن به چهره یک زن می توانند تشخیص بدهند او حامله است یا نه .انها می توانند حتی هفت ماه قبل از تولد یک نوزاد حامله بودن مادر او را بفهمند .
خلیفه نقشه هایی در سر دارد. می خواهد اگر نرجس حامله شد هر چه زودتر او را همراه فرزندش به قتل برسانند.
او می خواهد نقش فرعون را بازی کند مگر فرعون هفتاد هزار نوزاد پسررا به قتل نرساند .این حکومت برای باقی ماندش حاضر است هر کاری بکند .
البته خلیفه فکر می کند تا هفت ماه دیگر هیچ فرزندی در خانه امام حسن عسکری علیه السلام به دنیا نمی آید . این گزارشی است که زنان قابله به او دادند .
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 5⃣2⃣
🌺 صدای بال کبوتران سفید
وقتی امام عسکری علیه السلام ماجرای تولد موسی علیه السلام را برای حکیمه می گوید حکیمه متوجه می شود که ماجرا چیست .
دشمنان نباید از تولد نوزاد آسمانی امشب با خبر بشوند ،برای همین خدا کاری کرده است که هیچ کس نتواند حامله بودن نرجس را حدس بزند .
حکیمه می خواهد نزد نرجس برود . او با خود فکر می کند که نرجس مقامی آسمانی پیدا کرده است.
حکیمه بوسه ای بر دست نرجس می زند و می گوید: " بانوی من ! "
نرجس تعجب می کند و می گوید:
" فدای شما بشوم . چرا این کار را می کنید؟ شما دختر امام جواد علیه السلام خواهر امام هادی علیه السلام و عمه امام حسن عسکری علیه السلام هستید. من باید دست شما را ببوسم احترام شما بر من لازم است. شما بانوی من هستید .
حکیمه لبخندی میزند . چگونه به او جواب بدهد .
نرجس عزیزم !من فدایت بشوم! همه دنیا فدای تو !
دیگر گذشت زمانی که تو بوسه بر دستم می زدی و مرا شرمنده لطف خود می کردی.
حالا دیگر من باید بر دستت بوسه بزنم و احترام تو را بیشتر بگیرم ،زیرا تو امشب بانوی همه زنان دنیا می شوی .
تو مادر پسری می شوی که همه پیامبران آرزوی بوسه بر خاک قدماهایش را دارند .
فرزند توست که برای اهل ایمان آسایش را به ارمغان می آورد و ظلم و ستم را نابود می کند .
خدا تو را برای مادری آخرین حجت خویش انتخاب نموده و این تاج افتخار را برسر تو نهاده است.
تو امشب فرزندی را به دنیا می آوری که آقای همه هستی است....
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 6⃣2⃣
🌺 صدای بال کبوتران سفید
ساعتی تا سحر نمانده است . گویا تمام هستی در انتظار است. شب هم منتظر آفتاب امشب است.
آسمان مهتابی است و نسیم می وزد ، همه شهر آرام است ، اما در این خانه حکیمه آرامش ندارد ،او در انتظاراست .
گاهی از اتاق ،بیرون می آید و به ستاره ها نگاه می کند ،گاهی به نزد نرجس می رود و به او فکر می کند .
حکیمه به نرجس نگاه می کند . نرجس در مقابل خدا به نماز ایستاده است حکیمه به نرجس نزدیک تر می شود ،اما هنوز هیچ خبری نیست که نیست !
به راستی تا سحر چقدر مانده است ؟
حکیمه با خود فکر می کند که خوب است نماز شب بخوانم . سجاده اش را پهن می کند و مشغول خواندن نماز می شود و با خدای خویش راز و نیاز میکند.
ساعتی می گذرد ،بار دیگر به نزد نرجس می آید ،نگاهی به او میکند و به فکر فرو می رود .
او با خود می گوید:
" امام عسکری به من گفت همین امشب مهدی به دنیا می آید . صبح شد و خبری نشد ! "
ناگهان صدایی به گوش حکیمه می رسد. صدا بسیار آشناست . این صدای امام حسن عسکری علیه السلام است : " عمه جان هنوز شب به پایان نیامده است . "
آری امام بر همه احوالات ما آگاهی دارد و حتی افکار ما را نیز می داند .
حکیمه سر خود را پایین می اندازد، او قدری خجالت می کشد . تا اذان صبح هنوز وقت مانده است.
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 7⃣2⃣
🌺 صدای بال کبوتران سفید
حکیمه نماز می خواند تا زمان سریع تر بگذرد ،وقتی کسی منتظر باشد زمان دیر می گذرد.
نسیم می وزد بوی بهار می آید و صدای پرواز کبوتران سفید به گوش می رسد .
بوی گل نرگس در فضا می پیچد .
امام عسکری علیه السلام صدا می زند : عمه جان ! برای نرجس سوره قدر را بخوان.
حکیمه از جا بر می خیزد و به نزد نرجس می رود و شروع به خواندن می کند :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
ما در شب قدرش نازل کردیم و تو چه، دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای انجام دادن کارها نازل می شوندآن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است
حکیمه فکر می کند چه ارتباطی بین سوره قدر و مهدی علیه السلام وجود دارد؟ چرا امام حسن عسکری علیه السلام به حکیمه دستور خواندن سوره قدر را می دهد .
در این سوره می خوانیم که فرشتگان شب قدر از آسمان به زمین نازل می شوند .
امشب باید سوره قدر را خواند ،زیرا امشب شب تولد صاحب شب قدر است....
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 8⃣2⃣
🌺 صدای بال کبوتران سپید
حکیمه در کنار نرجس نشسته است و مشغول خواندن سوره قدر است که ناگهان نوری تمام فضای اتاق را فرا می گیرد.
حکیمه دیگر نمی تواند نرجس را ببیند . پرده ای از نور میان او و نرجس واقع شده است .
ستونی از نور به آسمان رفته است و تمام آسمان را روشن کرده است .
حکیمه مات و مبهوت شده است. او تا به حال چنین صحنه ای ندیده است . او مضطرب می شود و از اتاق بیرون میرود و نزد امام حسن عسکری می رود :
_پسر برادرم!
_چه شده است عمه جان !
_من دیگر نرجس را نمی بینم ،نمی دانم نرجس چه شده ؟
_لحظه ای صبر کن،او را دوباره می بینی .
حکیمه با سخن امام آرام می شود و به سوی نرجس باز می گردد.
وقتی وارد می شود منظره ای را می بیند ، بی اختیار می گوید:
" خدای من !چگونه آنچه را می بینم باور کنم ؟ "
او نوزدای را می بیند که در هاله ای از نور است و رو به قبله به سجده رفته است !
این همان کسی است که همه هستی در انتظارش بود .
به راستی چرا او به سجده رفته است؟
او در همین لحظه اول بندگی و خشوع خود را در مقابل خدای بزرگ نشان می دهد . بوی خوش بهشت تمام فضا را گرفته است پرندگان سفید همچون پروانه بالای سر مهدی پرواز می کنند.
حکیمه منتظر می ماند تا مهدی علیه السلام سر از سجده بر دارد . اکنون مهدی علیه السلام پیشانی خود را از روی زمین بر میدارد و می نشیند .
به به چه چهره زیبایی!
حکیمه نگاه می کند و مبهوت زیبایی او می شود . به این چهره آسمانی خیره می شود . در گونه راست مهدی علیه السلام خال سیاهی می بیند که زیبایی او را دو چندان کرده است.
حکیمه می خواهد قدم پیش گذارد و او را در آغوش بگیرد ،اما می بیند که مهدی علیه السلام نگاهی به آسمان می کند و چنین می گوید :
«أشْهَدُ أنْ لا الهَ الاّ اللّه و أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه "اشهد انّ علیا ولیّ الله"»
گواهی میدهم خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم همانا محمد پیامبر خدا است شهادت می دهم علی ولی و برگزیده ی خداوند است..
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 9⃣2⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
اکنون مهدی علیه السلام سر خود را به سوی آسمان می گیرد و چنین دعا می کند:
" بار خدایا ! وعده ای را که به من دادی محقق نما و زمین را به دست من پر از عدل و داد نما. بار خدایا! به دست من گشایشی برای دوستانم قرار بده. "
آری مهدی علیه السلام در این لحظات برای ظهورش دعا می کند، او می داند که دوستانش سختی های زیادی خواهند کشید. او برای دوستانش هم دعا می کند .
حکیمه جلو می آید تا مهدی علیه السلام را در آغوش بگیرد. به بازوی راست او نگاه می کند، می بیند که با خطی از نور آیه ۸۱ سوره " اسرا " برآن نوشته شده است.
" وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا "
" حق آمد و باطل نابود شد... "
چه رمز و رازی در آیه است که بر بازوی مهدی علیه السلام نوشته شده است ؟
آیا می دانید سر گذشت این آیه چیست؟
(بت پرستان در کنار کعبه صد ها بت قرار داده بودند و آن بت ها را به جای خدای یگانه می پرستیدند .
وقتی پیامبر در سال هشتم هجری مکه را فتح نمود و به سوی کعبه آمد و همه آن بت ها را سرنگون کرد .
وقتی پیامبر بت ها را بر زمین می انداخت ، این آیه را با صدای بلند می خواند .)
اکنون همان آیه به بازوی مهدی علیه السلام نوشته شده است، زیرا او کسی است که همه بت های جهان را نابود خواهد کرد. بت هایی که بشر با دست خود ساخته و یا با ذهن خود آفریده است.
امروز باید این آیه بر روی بازوی مهدی علیه السلام نوشته باشد تا همه بدانند که این دست و بازو بت همه دست ها فرق می کند. این دست، همان دستی است که پایان همه سیاهی ها را رقم خواهد زد .
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 0⃣3⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
مهدی علیه السلام در هاله ای از نور است. حکیمه جلو می آید او را در
پارچه ای می پیچد و در آغوش می گیرد .
مهدی علیه السلام به چهره عمه مهربانش لبخند می زند، حکمیه می خواهد او را ببوسد، بوی خوشی به مشامش می رسد که تا به حال آن را احساس نکرده است.
شاید این بوی گل یاس است.
خوشا به حال حکیمه!
حکیمه اولین زنی است که چهره دلربای مهدی علیه السلام را می بیند. حکیمه قطراتی آب را بر چهره ی مهدی علیه اسلام می یابد، گویا موهای این نوزاد خیس است.
حکیمه تعجب می کند، ولی به زودی راز قطرات آب بر روی این کودک را می یابد.
آیا نام رضوان را شنیده اید؟ فرشته ای است که مامور اصلی بهشت است.
لحظاتی پیش رضوان به دستور خدا مهدی علیه اسلام را در آب کوثر غسل داده است .
صدایی به گوش حکیمه می رسد:
" عمه جان! پسرم را برایم بیاور تا او را ببینم "
این امام عسکری علیه السلام است که در بیرون اتاق ایستاده است و می خواهد فرزندش را ببیند .
معلوم است پدری که سال ها در انتظار فرزند بوده است اکنون چه شور و نشاطی دارد.
حکیمه، مهدی علیه السلام را بر روی دست پدر قرار می دهد .
امام فرزندش را در آغوش می گیرد و بر صورتش بوسه زده و به گوشش اذان می گوید .
امام دستی بر سر فرزند خویش می کشد و می فرماید:
" به اذن خدا سخن بگو فرزندم ! "
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 1⃣3⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
همه هستی منتظر شنیدن سخن مهدی علیه السلام است. مهدی علیه السلام به صورت پدر نگاه می گند و لبخند میزند. پدر از او خواسته است که سخن بگویید.
به راستی او چه می خواهد؟
او باید چیزی بگویید که دل پدر شاد شود این پدر سال هاست که گرفتار ظلم وستم عباسیان است..
صدای زیبا مهدی علیه السلام سکوت فضا را می شکند :
" وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ "
" و ما اراده کردیم تا بر کسانی که مورد ظلم واقع شده اند منت بنهیم و آن ها را پیشوای مردم گردانیم و آن ها را وارث زمین کنیم. "
چرا مهدی علیه السلام این آیه را می خواند؟ چه رازی در این آیه وجود دارد؟
حتما شنیده اید پیامبر هر وقت دلش برای بهشت تنگ می شد به دیدار فاطمه می آمد .
پیامبر به دیدار فاطمه آمده بود همه کنار پیامبر نشسته بودند فاطمه و علی و حسن و حسین علیه السلام.
پیامبر از دیدن آن ها بسیار خشنود بود و با آن ها سخن می گفت.....
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 2⃣3⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
در این میان نگاه پیامبر به گوشه ای خیره ماند و اشک پیامبر جاری شد .
همه تعجب کردند. به راستی چرا پیامبر گریه می کرد ؟
بعد از لحظاتی پیامبر رو به آنها کرد و فرمود:
بعد از من شما مورد ظلم وستم واقع می شوید.
پیامبر از همه ظلم هایی که در آینده نسبت به عزیزانش می شد خبر داشت . او می خواست تفسیر این آیه را بازگو کند.
آری ! اهل این خانه مورد ظلم و ستم واقع خواهند شد اما خداوند آن ها را به عنوان امام انتخاب نمود .
سرانجام این خاندان پاک به حکومت جهانی خواهند رسید و جهان را از عدالت راستین پر خواهند نمود. حکومتی پایدار که شرق و غرب دنیا را فرا می گیرد .
این وعده بزرگ خداست و خدا همیشه به وعد های بزرگ خود عمل می کند.
اکنون مهدی علیه السلام در آغوش پدر این آیه را می خواند او وعده خدا را محقق خواهد کرد.
و اگر کسی اهل دقت باشد می تواند امروز خیلی از چیز هارا بفهمد .
مهدی علیه السلام این آیه را می خواند تا با مادر خویش سخن بگویید.
همان مادر مظلومی که مورد ظلم و ستم واقع شد ودر مدینه به خانه اش حمله کردند و آن جا را با آتش کینه سوزاندند !
فاطمه علیها السلام اولین کسی بود که مورد ظلم و ستم واقع شدو حقش را غصب کردند .
مهدی علیه السلام می خواهد با مادرش سخن بگویید:
" ای مادر پهلو شکسته ام دیگر غمگین مباش که من امده ام !من آمده ام تا براین مظلو میت پایانی باشم.
این وعده خداست.... "
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 3⃣3⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
چرا مهدی علیه السلام در آغوش پدر این آیه را می خواند؟ چرا یاد مظلومیت این خاندان می کند؟
کیست که مظلومیت این خاندان را نداند؟
خوب می دانید تا پیامبر زنده بود این خاندان عزیز بودند؛ اما وقتی پیامبر رفت، ظلم ها و ستم ها آغاز شد. مسلمانان چقدر زود روز غدیر را فراموش کردند و حکومت سیاهی ها فرا رسید و چه کارها که نکردند!
خدا به پیامبر خود خبر داده بود که بعد او با فاطمه سلام الله علیها چه می کنند. دل پیامبر پر از غم شده بود.
شبی که پیامبر به معراج رفت، چشمانش به نور مهدی علیه السلام افتاد که در عرش خدا بود.
در آن هنگام خدا به پیامبر فرمود :
« مهدی کسی است که با انتقام از دشمنان، دل دوستان تو را شفا خواهد داد. او '' لات '' و عُزّی '' را از خاک بیرون خواهد آورد و آنها را به آتش خواهد کشید».
آیا می دانید لات و عزی چه هستند؟
آنها دو بت بزرگ زمان جاهلیت بودند که مردم آنها را به جای خدا پرستش می کردند.
این دو بت، نماد جهل مردم روزگار هستند.
لات و عزی، حقیقت کسانی است که بی جهت قداست پیدا می کنند و بتِ مردم می شوند و در سایه این قداست دروغین به ظلم و ستم می پردازند.
آنها در مقابل حق می ایستند و تلاش می کنند تا حق را از بین ببرند.
به راستی چرا باید لات و عُزّی در آتش بسوزند؟
چرا خدا در شب معراج اشاره می کند که مهدی علیه السلام این دو بت را آتش خواهد زد؟ چرا؟
شاید این کنایه از مطلب دیگری باشد!
می خواهید با کسانی که نمادِ لاّت و عُزّی هستند آشنا شوید؟
بار دیگر به تاریخ نگاهی داشته باشیم!
در شهر مدینه بعد از وفات پیامبر، حوادث زیادی روی داد، کسانی که به عنوان جانشین پیامبر روی کار آمده بودند، ظلم و ستم آغاز کردند.....
🌟ادامه دارد ان شاءالله.....🌟
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب المهدی
✨🌼 #آخرین_عروس 🌼 ✨
🌹قسمت 4⃣3⃣
🌺 بوسه بر قدم های آفتاب
پیامبر به معراج رفته بود. او هفت آسمان را پشت سر گذاشته و به ملکوت رسیده بود.
او از حجاب ها عبور کرده به ساحت قدس الهی رسیده بود و خدا با او سخن گفت :« ای محمد! تو بنده من هستی و من خدای تو! تو نور من در میان بندگان هستی! من کرامت خویش را برای اوصیای تو قرار دادم.»
پیامبر در جواب فرمود: « اَوصیای من چه کسانی هستند؟»
خطاب رسید : «به عرش نگاه کن!»
پس پیامبر به عرش نگاه گرد و در آنجا نورهایی را دید بسیار درخشان بودند.
این نور ها دوازده امام بودند. در کنار نور آنها نور فاطمه سلام الله علیها قرار داشت.
خدا در عرش خود سیزده نور را قرار داده بود.
پیامبر نگاه کرد و در میان همه نور ها یکی را دید که ایستاده است و نور او از همه درخشنده تر است.
به راستی این نور که بود؟
خداوند به پیامبر خود گفت: « این همان مهدی است، او قائم است، همان که انتقام خون دوستان مرا می گیرد و ظهورش دل های مؤمنان را شفا می بخشد. او دین مرا زنده می کند.»
***
اکنون می توانیم به سوال خود جواب بدهیم :
از همان لحظه ای که خدا نور مهدی علیه السلام را در عرش خود آفرید آن نور ایستاده بود. او «قائم» بود. واژه قائم به معنای «ایستاده» است.
اصلا وجود مهدی علیه السلام برای قیام و ایستادن است. هستی او برای برخاستن و قیام است.
بی جهت نبود که چون امام صادق علیه السلام نام مهدی علیه السلام را شنید از جا برخاست و دست بر سر گذاشت.
چه زیباست که تو هم وقتی نام او را میشنوی از جای خود بلند شوی و به نشانه احترام دست بر سر بگیری
آری امشب امام عسکری علیه السلام بر پای مهدی علیه السلام بوسه می زند. این پای مبارک نماد حاکمیت است، نماد پایان ظلم است. نماد آزادی و آزادگی واقعی بشر است
#پایان
❣اللهم عجل الولیک الفرج❣
🕊🌼💫🍃🕊🌼🍃💫🕊🌼💫🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
داستان بسیار زیبای "آخرین عروس " @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
کتاب #خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
کتاب #علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
کتاب #خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
کتاب #علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
کتاب #خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
کتاب #علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
کتاب #خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
کتاب #علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
کتاب #گلستان_یازدهم
زندگینامه شهید علی چیت سازیان
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
کتاب #خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
کتاب #علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
کتاب #گلستان_یازدهم
زندگینامه شهید علی چیت سازیان
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
کتاب #سلام_بر_ابراهیم۲
زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم
کتاب #یا_زهرا( سلام الله علیها )
زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
کتاب #مصطفی
خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور
کتاب #ملاصالح
سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
#خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
#علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#نیمه_پنهان_ماه( زندگینامه شهید حمید باکری )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری)
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
کتاب #گلستان_یازدهم
زندگینامه شهید علی چیت سازیان
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
کتاب #سلام_بر_ابراهیم۲
زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم
کتاب #یا_زهرا( سلام الله علیها )
زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
کتاب #مصطفی
خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور
کتاب #ملاصالح
سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
داستان #نسیم_تقدیر
خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان
کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
تجربهای نزدیک از مرگ
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
#خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
#علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#نیمه_پنهان_ماه( زندگینامه شهید حمید باکری )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری)
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
کتاب #گلستان_یازدهم
زندگینامه شهید علی چیت سازیان
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
کتاب #سلام_بر_ابراهیم۲
زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم
کتاب #یا_زهرا( سلام الله علیها )
زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
کتاب #مصطفی
خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور
کتاب #ملاصالح
سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
داستان #نسیم_تقدیر
خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان
کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
تجربهای نزدیک از مرگ
کتاب #حکایت_زمستان
( خاطرات آزاده عزیز حسین مردی)
کتاب #هوری
( زندگینامه شهید سید علی هاشمی)
کتاب #پسرک_فلافل_فروش
( زندگینامه شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری )
کتاب #وقتی_مهتاب_گم_شد
( خاطرات شهید خوشلفظ)
کتاب #شُنام
( خاطرات کیانوش گلزار راغب_ اسیر آزاد شده از بند کومله دموکرات)
داستانهای موجود در کانال
#بدون_تو_هرگز
( زندگینامه شهید سید علی حسینی )
#با_من_بمان
( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی )
#جنگ_با_دشمنان_خدا
(سرگذشت پسر وهابی شیعه شده)
#شهید_چمران_به_روایت_همسرش_غاده
#مراسم_عروسی_یک_فرمانده_در_مسجد
( شهید علیرضا موحد دانش )
#فرمانده_دستمال_سرخ_ها_و_دختر_خبرنگار
( شهید اصغر وصالی )
#تمنای_شهادت
( زندگینامه شهید احمد کاظمی)
#سلام_بر_ابراهیم
( زندگینامه شهید ابراهیم هادی )
#راز_کانال_کمیل
( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی)
#داستان_تمام_زندگی_من
( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی)
#واینک_شوکران۱
( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق )
#شهیدی_از_تبار_سادات
( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی )
#شهیدی_که_درخواب_مادرش_راشفاداد
( زندگینامه شهید محمد معماریان)
#بی_نشان
( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی )
#فرمانده_ی_قهرمان
( زندگینامه شهید حاج احمد امینی )
#شهید_غیرت
( زندگینامه شهید علی خلیلی)
#فرار_از_جهنم
( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی)
داستان زندگی #شهید_غلامرضا_عارفیان
#واینک_شوکران۲
( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی )
#سرزمین_زیبای_من
( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی )
#شهیدی_که_کابوس_آمریکا_و_اسرائیل_است.
( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم )
داستان #روزگار_من
(خاطرات همسر شهید مدافع حرم )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت )
#برای_خدا_خالص_بود
( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت )
داستان واقعی #تحول_به_واسطه_شهید_همت
#مسافر_کربلا
( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی )
#نیمه_پنهان_ماه۲
( زندگینامه شهید مهدی زین الدین )
#خاطرات_سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#دختر_شینا
( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر )
#ازروسیه_تاوالفجر
#مردی_در_آینه
( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
#داستان_شهید_احسان
#روایت_عاشقانه_همسر_شهید_گمنام
( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
#زیباترین_شهید ( شهید احمد نیکجو )
#کتاب_دا ( خاطرات سیده زهرا حسینی )
#داستان_بوی_حرم ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )
#یک_فنجان_چای_با_خدا
( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق )
#پرواز_در_سحرگاه
( زنگینامه شهید محمدغفاری )
#خاطرات_یک_جغله_بسیجی
داستان #من_زنده_ام
( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت )
داستان واقعی #شفا_یافته_ی_فرانسوی
داستان شور شیرین زندگینامه
#خادم_الشهدا_شهیدمحمد_سلیمانی
داستان کوتاه از #شهیدی_که_عاشق_حضرت_عباس(ع)_بود
کتاب #مهر_مادر
داستان بسیار زیبای " #آخرین_عروس "
( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون )
خاکهای نرم کوشک
(زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی)
نیمه پنهان ماه
( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی)
کتاب خیانت به فرمانده
(روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان)
#فلش_نشانه_شهیدان_مصطفی_و_مجتبی_بختی
مزد اخلاص
(زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده)
داستان پرواز به سمت بهشت
(زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی)
من میترا نیستم
( زندگینامه شهیده زینب کمایی )
داستان #پروانه_در_چراغانی
( زندگینامه شهید حسین خرازی )
#حسین_خرازی_که_بود؟
داستان #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
(زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام)
داستان #سه_روز_محاصره
(روایت محمد هادی از " شلحه " )
#خلیل_در_آتش
(خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ")
#علمدار
(زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
#نیمه_پنهان_ماه( زندگینامه شهید حمید باکری )
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
(خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری)
#مردی_با_چفیه_سفید
(زندگینامه شهیدعباس کریمی)
#در_کمین_گل_سرخ (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی)
#پایی_که_جا_ماند (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " )
داستان واقعی #نسل_سوخته (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
کتاب #گلستان_یازدهم
زندگینامه شهید علی چیت سازیان
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
کتاب #سلام_بر_ابراهیم۲
زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم
کتاب #یا_زهرا( سلام الله علیها )
زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
کتاب #مصطفی
خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور
کتاب #ملاصالح
سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
داستان #نسیم_تقدیر
خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان
کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
تجربهای نزدیک از مرگ
کتاب #حکایت_زمستان
( خاطرات آزاده عزیز حسین مردی)
کتاب #هوری
( زندگینامه شهید سید علی هاشمی)
کتاب #پسرک_فلافل_فروش
( زندگینامه شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری )
کتاب #وقتی_مهتاب_گم_شد
( خاطرات شهید خوشلفظ)
کتاب #شُنام
( خاطرات کیانوش گلزار راغب_ اسیر آزاد شده از بند کومله دموکرات)