eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 4⃣7⃣5⃣ خبرنگاران از عراقي ها مي پرسند: " اين صداي چيست؟ مگر اينجا زن هم هست؟ " - اينها چهار زن زنداني هستند كه چون مدت زيادي است اينجا هستند ديوانه شده اند . - ما مي توانيم از وضعيت و موقعيت آنها خبر تهيه كنيم؟ - نه آنها هر كسي را ببينند به او حمله مي كنند و آسيب مي رسانند و ما مسئول سلامت شما هستيم. مهندس زردباني مي گفت : " با هر صدا و شعار خبرنگاران بيشتر به ملاقات و ديدن خانم ها اصرار مي كردند. " همه فيلم و خبري كه گرفتند آبكي بود. بعثي ها مي خواستند هرچه زود تر خبرنگارها بساطشان را جمع كنند و از اردوگاه بيرون بروند . آن روز به هر تقدير خبرنگار ها و فيلم بردار ها با ماشين هايي كه شيشه هايش بر اثر زد و خورد شكسته بود، اردوگاه را ترك كردند. بلافاصله بعثي ها داخل اردوگاه ريختند و اين بار خودشان شروع به خبرسازي كردند . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 5⃣7⃣5⃣ ابتدا، غذاي قاطع يك را قطع كردند . قاطع دو و قاطع افسران و خلبانان هم به پشتيباني از قاطع يك غذا نگرفتند . خبر كه به ما رسيد ما هم غذا نگرفتيم . وقتي بعثي ها وحدت و يكپارچگي اردوگاه را ديدند، از فردا غذاي همه ی قاطع ها را قطع كردند . بعد از آن همه خشكسالي و بي آبي، از نماز صبح قطرات باران مثل همنوازي اركستري كه گاه ريتمش تند و گاه كند مي شود، به ني ها و حصير ها مي زدند و همه را به تماشا دعوت مي كردند. فقط منتظر بوديم ساعت آزاد باش شروع شود و زير باران برويم تا ما را بشويد و اندكي از اندوه مان را با خود ببرد. همين كه در باز شد ديديم مقدار زيادي آب جلوي آغل جمع شده كه در پي پيدا كردن راهي براي جاري شدن است اما ما آن قدر هيجان قدم زدن زير باران را داشتيم كه با باز شدن در، بي اعتنا به نهر آبي كه جلو قفس مان جمع شده بود هرچهار نفرمان بيرون پريديم. خالد هم طبق معمول در آشپرخانه پرسه مي زد و سرگرم خوردن لقمه هاي ناتمامش بود . آن روز مثل اینکه خدا همه بارانی را که می خواست به سرزمین عراق ببارد به آسمان اردوگاه عنبر فرستاده بود . ابرها لحظه به لحظه پربارتر و باران تند تر و سیل آسا تر می شد. انگار کسی از آسمان ، کاسه کاسه آب روی سرمان می ریخت . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 6⃣7⃣5⃣ ما از شادی می خندیدیم و همچنان زیر باران راه می رفتیم. باران ما را به شادی دعوت می کرد. ما از ته دل می خندیدیم و هر بار که می خندیدیم یک قُلپ آب گوارا به حلقمان می رفت. هم باد بود و هم باران و هم سرما و ما از همه چیز فقط لذت می بردیم. آن قدر باران شدت گرفت که خالد بالاخره از آشپزخانه بیرون آمد و گفت: " هوا به هم ریخته، زودتر داخل قفس بروید. " بی اعتنا به درخواست خالد تا آخرین لحظه در حیاط ماندیم و با تنی خیس و باران دیده به سمت قفس رفتیم. به محض رسیدن به قفس دیدیم تمام آبی که در آغل جمع شده و همه آن آبی که از آسمان فرو می ریخت مثل رودی با جریان آرام اما پیوسته به قفس روانه شده. انگار باران آمده بود قفس و آغل را بشوید و با خودش ببرد. خالد با دستپاچگی می خواست جلو جریان آب را به داخل قفس بگیرد اما شدت باران فراتر از توان گونی هایی بود که او از آشپزخانه می آورد. در آن لحظه هم می خندیدیم، هم تعجب می کردیم و هم نگران بودیم که امشب با این همه آب که پتوها را کاملاً خیس کرده چگونه باید سر کنیم. همه نگران پتوها و خالی کردن آب داخل قفس بودند اما من فقط نگران نامه ها و عکس هایم بودم. سریعاً کیف نامه ها و عکس هایم را در پارچه ای بقچه کرده و گره زدم و دوباره از قفس بیرون رفتم. یکی بعد از دیگری کنار هم زیر باران، قفس آب گرفته را تماشا می کردیم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 7⃣7⃣5⃣ هیچ وقت خالد را این قدر عصبانی و کلافه ندیده بودیم! التماس می کرد که حالا امشب داخل قفس باشید تا فردا فکری بکنیم . می گفت: " اگر شما داخل قفس نروید ، فرمانده مرا تنبیه و توبیخ می کند. امشب به من رحم کنید. " ما هم اصرار می کردیم باید فرمانده همین امشب بیاید قفس ما را ببیند . حتی برای یک شب که هیچ برای یک دقیقه هم نمی توانیم آنجا باشیم . همه خلبان ها و افسرها از پشت پنجره قاطع افسرها، به تماشای آنچه می گذشت نشسته بودند. صدای ما و خالد و باد و باران در هم پیچیده بود. در آن جدال، گفتن هر کلمه و جمله ای با نوشیدن قطره های باران همراه بود که البته دلمان را خنک می کرد. در همهمه ی این سر و صدا، نگهبان ها که یک ساعت قبل آسایشگاه برادران را قفل کرده و از محیط اردوگاه بیرون رفته بودند، همراه با سرگرد صبحی وارد اردوگاه شدند. او بی آنکه قفس را ببیند و به اعتراض ها و فریادهای ما گوش بدهد، دستور داد ما را به سمت قاطع برادران ببرند. به ما اجازه ندادند کیسه های انفرادی مان را برداریم برای همین قبل از اینکه راه بیفتیم چون نمی دانستیم به کجا می رویم و نمی خواستیم چیزی به دست عراقی ها بیفتد از آشپزخانه یک بشکه گرفتیم و هرچه داشتیم را در بشکه ریخته و سوزاندیم . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 8⃣7⃣5⃣ البته کتاب مفاتیح را در دیوار مشترک قفس و حمام جاسازی کردیم به این امید که به دست برادرها برسد. بقچه ی نامه ها و عکس هایم را زیر چادرم قایم کرده بودم. همگی به دنبال خالد راه افتادیم. به علت شدت باران، بدون رعایت ملاحظات امنیتی ما را از زیر سایبان و از پشت پنجره آسایشگاه برادران عبور دادند. از کنار هر پنجره ای که عبور می کردیم بچه ها دزدکی سرشان را بالا می آوردند و می گفتند: " فردا شب جشن بزرگی داریم - شربتش با من - شیرینی اش با من - فردا شب نفس می کشیم ـ خدا به همراهتان ـ مفقودها را فراموش نکنید ـ نفسمان آزاد شد... " بعضی صداها هم اسم و شماره اسارت‌شان را می‌گفتند. برای اولین‌ بار چهره‌های زرد و تکیده‌ برادرانم را از نزدیک می‌دیدم. در کنار حانوت، اتاقی بود که به نظر می‌رسید استراحتگاه نگهبان‌ها باشد. آن ‌شب را در آن اتاق گذراندیم. همه صداها و عبارت‌هایی را که شنیده بودیم کنار هم گذاشتیم. به این نتیجه رسیدیم که شاید بچه‌ها می‌خواهند فردا جشن دهه‌ فجر را برگزار کنند. چون فردای آن روز سالروز ورود امام به ایران بود . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 9⃣7⃣5⃣ شاید هم برنامه انتقال ما به اردوگاه دیگری مطرح بود چون اسرا مرتب در حال جابجایی بودند. اما اگر این طور بود چرا اجازه ندادند کیسه‌های انفرادی ‌مان را برداریم؟ فردا صبح اول وقت در انتظار وقایعی بودیم که برادرها از پشت پنجره بریده ‌بریده به گوش ما رسانده بودند. اما قبل از اینکه در آسایشگاه برادران باز شود، خالد ما را به اتاق فرمانده برد . آن ‌جا توسط یک خانم که به نظر نمی‌ رسید نظامی باشد، تفتیش شدیم. در آن زمان شایع شده بود که عراق قصد دارد تعدادی از اسرا را به آمریکا و اسرائیل تحویل دهد. این تنها نتیجه‌ای بود که ما از برخورد عراقی‌ها گرفته بودیم . بعدازظهر سوار بر ماشین‌های امنیتی بعد از مسیری دوساعته به محیط دیگری منتقل شدیم. در آن‌ جا تعداد زیادی از برادران اسیر هم حضور داشتند. از آن‌ها فاصله داشتیم، با این ‌حال متوجه شدیم که اکثر آن‌ها سالمند، مجروح یا بیمارند. همه ما با چشم‌های نگران همدیگر را دنبال می‌کردیم. آن قدر گیج و مبهوت بودیم که هیچ کلامی بین ما رد و بدل نشد. فقط قرار گذاشتیم که مثل همیشه تسلیم خواست و تقدیر الهی باشیم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 0⃣8⃣5⃣ وارد هرمکانی که می‌شدیم به گروه امنیتی جدیدی تحویل‌ مان می‌دادند. از میان گروه امنیتی آخر، یک لباس شخصی هم همراه ما آمد. فاطمه می‌گفت: " چهره او آشناست. به گمانم او را در زندان الرشید دیده‌ایم. " حدسش درست بود. مطمئن بودیم که او را در زندان الرشید دیده‌ایم و این مسئله، ترس و اضطراب ‌مان را بیشتر می‌کرد. با هدایت همان لباس شخصی و دو نگهبان دیگر از اتاق بیرون رفته و بعد از یک مسیر دو ساعته باماشین‌های امنیتی وارد باند فرودگاه و هواپیما شدیم. به این نتیجه رسیدیم که حدسمان درست بوده و قرار است ما را به آمریکا یا اسرائیل تحویل بدهند. ما چهارنفر را در قسمت جلوی هواپیما و در ردیف اول کنار مرد لباس شخصی نشاندند و دو نگهبان دیگر در صندلی‌ های پشتی ما نشستند. طاقت ‌مان از بی‌ خبری طاق شده بود. از لباس شخصی پرسیدیم : " کجا می‌رویم؟ " با عصبانیت گفت: " نمی‌دانم. " ـ چقدر دیگر می‌رسیم؟ ـ نمی‌دانم. سوال ممنوع! هواپیما که به حرکت درآمد تا دو ساعت اول سکوتی مرگبار بر فضای کابین حاکم بود. فقط گاهی به هم خیره می‌شدیم و آن لباس شخصی هم با نگاهی خیره که نمی‌شد از آن چیزی دریافت، شریک نگاه ما می‌شد . انتظار کشنده‌ای بود . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 1⃣8⃣5⃣ از فاطمه پرسیدم: " به نظرت اسرایی رو که تو فرودگاه دیدیم کجا بردند؟ " ولی از او جوابی نشنیدم. تکانش دادم تا دوباره سوالم را بپرسم. متوجه شدم سر و تنش لَخت و سنگین شده است . دست‌هایش را گرفتم. دست‌هایش سرد و بی‌جان کنار تنش افتاده بود. وحشت سراسر وجودم را فراگرفته بود . وحشتی عمیق ‌تر از زندان الرشید به جانم افتاد. با صدایی وسیع تر از حجم حنجره ام فریاد زدم: " فاطمه! فاطمه! حالت خوبه؟ صدای منو می شنوی؟ بچه ها! فاطمه حالش به هم خورده. " با سر و صدای من دو تا خانم آمدند و فاطمه را تکان دادند. او هیچ واکنشی به صداها و تکان ها نشان نداد. زیر بغلش را گرفتند و کشان کشان به عقب هواپیما بردند. همگی بی اختیار دنبال فاطمه راه افتادیم اما نگهبان ها و آن مرد لباس شخصی به ما اجازه ندادند و گفتند: " بنشینید، ممنوع! " هرچه سر و صدا کردیم، فایده ای نداشت. از رفتن فاطمه بیش از یک ساعت می گذشت اما هر بار از او خبر می گرفتیم می گفتند: " حالش خوب است. " نمی دانستیم مقصد این سفر و راه طولانی کجاست و سرانجام به کجا می رویم و چه چیزی در انتظارمان است اما هرچه بود و هرجا بود می خواستیم هر چهار نفرمان با هم باشیم و جا ماندن هرکدام مان می توانست جان و نفس بقیه را بگیرد. بعد از کلی داد و بیداد، نگهبان اجازه داد یکی یکی به دیدن فاطمه برویم . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 2⃣8⃣5⃣ وقتی فاطمه را روی تخت، سِرم در دست دیدم انگار نه بغضم، بلکه قلبم در سینه ترکید. اشکم از صورتم سرازیر شد. به سمتش رفتم و او را محکم در بغل فشردم. صدایش زدم و از او خواستم چشم هایش را باز نگه دارد . این بار جایم را با فاطمه عوض کرده بودم. همیشه او به من صبر و امید می داد اما این بار من برای او از صبر و امید و انتظار و پیروزی حرف می زدم. با همه ضعف و بی حالی چشم هایش را باز کرد و گفت : " جنگ، جنگ تا پیروزی، حتی اگر بمیریم، امیدوار می میریم. " طولانی شدن پرواز، استرس هایی که حضور عراقی لباس شخصی به ما تحمیل می کرد و نامشخص بودن مقصد، فاطمه را بی حال و نگران کرده بود. فاطمه بین دو سالن روی برانکارد خوابیده بود. وقتی چشم به آن یکی سالن چرخاندم، اسرایی را دیدم که در فرودگاه با چشم های خسته به ما نگاه می کردند و نگاه‌های نگران‌شان را از ما برنمی‌داشتند. بعداز پروازی طولانی موقع فرود آمدن هواپیما دستم را از دست‌های فاطمه جدا کردم و رفتم سرجای خودم نشستم. پنجره‌ها از دو طرف پوشیده بود و زبان‌ها در کام نمی‌چرخید. وقتی هواپیما در باند فرود آمد، فاطمه هم آمد کنار ما نشست. یک ساعت دیگر را در بلاتکلیفی و انتظار روی صندلی‌ها نشستیم. چقدر لحظات سنگین و کند می‌گذشتند. به صداها و حرکات و رفتارها خیره بودیم تا اینکه همان لباس شخصی آمد و گفت: " پیاده شوید. " وقتی در باند فرودگاه ایستادیم، با چهره‌های جدیدی مواجه شدیم که به ما لبخند می‌زدند و معلوم بود عراقی نیستند. بعد از آن مردی به همراه سه خانم که مانتو، شلوار و مقنعه سرمه‌ای پوشیده بودند، خوشحال و شتابان به سمت ما آمدند . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 3⃣8⃣5⃣ به فارسی با ما سلام و احوال ‌پرسی کردند. پرسیدم : " شما هم اسیرید؟ " گفت: " نه! ما آمده‌ایم اسیرهایمان را ببریم. " ـ کجا؟ ـ ایران! ـ ایران؟؟ ما داریم می‌ریم ایران؟؟ ـ بله. به هواپیمای ایران‌ ایر اشاره کرد و گفت: " این هواپیما منتظر شماست! " ـ اینجا کجاست؟ ـ آنکارا! اسارت تمام شد . ـ یعنی جنگ تمام شد؟ چشم‌هایم را می‌مالاندم. سرم را به شدت تکان می‌دادم تا از گیجی بیرون بیایم. به فاطمه و حلیمه و مریم مات و مبهوت نگاه می‌کردم. زبانم سنگین شده بود. پاهایم به هم می‌پیچید. باد سردی که از پشت بر سر و کمرم می‌وزید، سرعت راه رفتن ما را چند برابر می‌کرد. وقتی وارد هواپیمای ایران شدیم، همه خوشحال بودند و می‌خندیدند. گره همه ابروها باز شده بود. همه به فارسی حرف می‌زدند و دیگر نیازی به مترجم نبود. آن قدر شوکه شده بودم که در مقابل رفتار خوب میهمانداران هواپیما هیچ عکس‌العملی نداشتم. از حرف زدن می‌ترسیدم. به دور و برم نگاه می‌کردم هیچ ‌کس نعره نمی‌کشید! هیچ‌ کس نمی ‌خواست سرم را به این ‌طرف و آن ‌طرف بکوبد. حتی قاب پنجره‌ها بالا بود و من از پنجره به بیرون خیره شده بودم تا کسی با من حرف نزند و از من چیزی نپرسد و بتوانم تکه ‌تکه آخرین جملاتی را که شنیده بودم به هم وصل کنم . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 4⃣8⃣5⃣ گرفتار خشم هول‌ انگیزی شده بودم که حتی اجازه ندادند آخرین ثانیه‌هایی را که در اسارت آن‌ها هستیم هم طعم رسیدن به آزادی را بچشیم و لذت ببریم. این خشونت بی‌رحمانه ما را در چنگ بی‌خبری مطلق شکنجه می‌داد . میهماندار از اینکه لبخندهایش بی‌پاسخ می‌ماند و دست رد به پذیرایی او می‌زدیم کلافه شده بود. گفتم : " واقعا ما را به ایران می‌بردند؟ به جایی که چهارسال فقط خواب آن‌ را می‌دیدم؟ شاید حالا هم دارم خواب می‌بینم. اما اگر این واقعیت داشته باشد، من فرصت خداحافظی با قفسم را از دست داده‌ام و بی‌آنکه با برادرانم وداع کنم، از آن‌ها جدا شده‌ام. " به بقچه‌ای که زیر چادرم پنهان داشتم نگاه کردم. حالا این بقچه برایم حکم همان سنجاق قفلی را داشت که مرا به گذشته‌ام وصل کرده بود. به حلیمه که کنارم نشسته بود نگاه کردم. بی‌صدا بود و فاطمه بی ‌صداتر از او. مریم چشم‌هایش را بر هم می‌فشرد که مبادا با واقعیت دیگری مواجه شود. شاید هم فکر می‌کرد خواب می‌بیند و اگرمراقب نباشد، رویای شیرینش از لای پلک‌ها می‌لغزد و می‌گریزد. ما که لحظه‌ای را به سکوت سپری نمی‌کردیم، حالا لب از لب نمی‌گشودیم. بقیه برادران هم حالی بهتراز ما نداشتند . فقط هر دقیقه یکبار صدای کسی را می‌شنیدم که می‌پرسید: " رسیدیم؟ چقدر دیگه مونده برسیم؟ " - خوشحال باشید! همه‌چیز تمام شد! شما دارید می‌روید ایران! ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 5⃣8⃣5⃣ میهمان دار پاسخ داد: " یک ساعت دیگر. " به ساعتم، به چرخش عقربه ثانیه گرد خیره ماندم. دوباره زمان در اختیارم قرار می گیرد و زمان هم آزاد و مال من می شود. خواهر کافی از هیئت همراه هلال احمر بالای سرم ایستاده بود. وقتی متوجه شد چشمم به ساعت خیره مانده پرسید: " به چی فکر می کنی؟ " - الان ساعت آمار است، ساعتی که برادرها را با کابل شمارش می کنند و بعضی ها را ... می دانی آمار یعنی چه ؟ - یعنی شمردن - نه یعنی یک قدم مانده به مرگ. یعنی با حقارت چند قاشق شوربا گرفتن و با بغض قورت دادن. می دانی یکی از بچه ها توی ساعت آمار به مجرد اینکه پاش رو از دستشویی بیرون گذاشت نگهبان با کابل ضربه ای به سرش زد و او ضربه مغزی شد و مرد؟ تازه سر درد دلم داشت باز می شد که گفت: " سعی کنید فراموش کنید. خداوند انسان را بر وزن نسیان (فراموشی) آفرید. توی این یک ساعت چشم هایتان را به روی همه چیز ببندید تا بتوانید از این به بعد راحت تر زندگی کنید. " اما من چگونه می توانم از روزهایی بگذرم که هر لحظه اش یک مرگ بود و هر شب بر جنازه خودم شیون می کردم و صبح می دیدم زنده ام و دوباره باید خودم را آماده مرگ کنم. من نمیخواهم رنجی را که با جوانی ام آمیخته است، از یاد ببرم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 6⃣8⃣5⃣ جوانی ام را، بهترین سال های زندگی ام را چگونه فراموش کنم؟ یعنی از هجده، نوزده، بیست و بیست و یک سالگی ام بگذرم؟ من از جوانی فروخورده ام نمی گذرم. اگرچه این رنج مرا ساخته و گداخته کرده است. اصلاً حاضر نیستم یک قدم از خودم عقب نشینی کنم حتی اگر دشمن از خاکم عقب نشینی کرده باشد. به خودم قول دادم هیچ وقت درد و رنچ خود و لحظه های انتظار طاقت فرسای خانواده بزرگ اسیران درد کشیده را فراموش نکنم، اگر فراموش کنیم، دچار غفلت می شویم. و دوباره هم گزیده می شویم. تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است که یک نسل به فراموشی سپرده و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است. رو کردم به خانم کافی و گفتم: " البته درد نشانه حیات و زندگانی است! " او ناگهان چیزی یادش آمد؛ به سمت کیفش دوید و از توی آن بسته ای بیرون آورد و به سمتمان آمد و در حالی که می خندید گفت: " یک خبر خوب، آخرین نامه هایشان را که قرار بود صلیب سرخ جهانی برایتان بیاورد، باخودم آورده ام. البته خودتان زودتر از جواب نامه هایتان رسیدید. " نامه های هر کدام از ما را به دستمان داد. من چند نامه داشتم؛ یکی از مادرم، یکی از محمد و حمید و یکی از احمد . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 7⃣8⃣5⃣ یک نامه هم از نویسنده بی نام و نشان داشتم که نوشته بود: " « فإنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا إنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا » یقین داشته باش که رنج و محنت، عنصری متعالی است که در آن حلاوتی بی پایان است. همانطور که بزرگان دین گفته اند مرارة الدنیا حلاوت الاخره. بزرگی هر آدمی به میزان رنجی است که می برد و از لابه لای این رنج ها ست که گره های زندگی گشوده و دوست داشتن شکوفا می شود و ستاره بخت من در این رنج غلتان است تا شاید در چشم شما دیده شود. من در ارادت به شما جاودانه خواهم ماند. " آخرین عبارتش مرا به یاد همان نامه ای انداخت که چهار سال قبل در ضریح شاه چراغ انداخته بودم، بی اختیار خنده ام گرفت، البته فقط از آن باب که صاحب نامه های بی نام و نشان را پیدا کرده بودم . حلیمه پرسید: " به چی می خندی؟ " یواشکی توی گوشش گفتم: " آخرش فهمیدم صاحب آن نامه های بی نام و نشان همون عمو سیده که بچه های یتیم خانه عاشقش بودند. " به مقصد نزدیک و نزدیک تر می شدیم . توی حال خودم بودم که مریم گفت: " خانم! حالا چی کار می کنی؟ از فرودگاه یه راست بریم برات کلاه گیس بگیریم. اگر خانواده ات پرسیدن چی می گی؟ " - میگم رفته بودم خدمت سربازی دو ساله؛ سرباز خوبی نبودم، دو سالم هم بهم اضافه خورده، شد چهار سال. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 8⃣8⃣5⃣ نزدیک غروب بود و آسمان رو به تاریکی می رفت. هواپیما در حال نشستن بود. سرم را محکم به پنجره هواپیما چسبانده بودم و با ولع تمام بیرون را تماشا می کردم تا شاید نشانه ای از ایران ببینم و مطمئن باشم این بار راه را درست آمده ام و کسی در کمین من ننشسته. جز چراغ هایی که لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر می شدند، هیچ چیز پیدا نبود. آرام آرام هواپیما در لابه لای این همه نور و چراغانی به زمین نشست. در باز شد. برادران مجروح با کمک مدد کاران هلال احمر که زیر بغل آنها را گرفته بودند پیاده می شدند. دقیقا دیروز در همین ساعت در اردوگاه الانبار بارانی سیل آسا آمده بود تا قفس ما را با خود بشوید و ببرد و ما سرمست از باران در حیاط اردوگاه می چرخیدیم. دیشب می ترسیدیم که نکند می خواهند ما را به ارتش آمریکا و اسرائیل تحویل بدهند و امروز کجا هستیم!!! همانقدر که در آغاز اسارت غافلگیر شده بودم که چگونه در خاک میهنم، در شهر خودم، جلو چشم همه برادرانم نیروهای بعثی از زیر لوله های نفت مثل قارچ سر بلند کردند و مرا به اسارت بردند، آزادی هم مثل یک فرود اضطراری سخت، مرا غافلگیر کرده بود. یکباره نیروهای بعثی از دور و برم محو شده بودند. همه ‌جا لبخند شده بود. همه به زبان فارسی حرف می‌زدند، کسی با قنداق تفنگ به شانه‌هایم نمی‌کوبید و اگر سرم را می‌چرخاندم با هیچ ضربه‌ای سرم را جا به جا نمی‌کرد. همه حرکاتم در اختیار خودم بود. سعی می‌کردم خودم را با لبخند آن‌ها هماهنگ کنم . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 9⃣8⃣5⃣ حوادث آن‌ قدر به سرعت از کنار ما عبور می‌کردند، که حتی فرصت لحظه‌ای درنگ و تفکر و باور به ما نمی‌داد. از پشت پنجره هواپیما محو تماشای اسیرانی بودم که از پله‌های هواپیما پایین می‌رفتند و دانه‌های درشت و سفید برف نرم‌ نرمک بر سر آنان فرومی‌ریخت و سر و تن‌شان را سفیدپوش می‌کرد. ذوق می‌کردم و با صدای بلند می‌خندیدم. احساس می‌کردم این دانه‌های سفید که نرم ‌نرمک می‌ریزند، خنده خداست که بر سرشان می‌ریزد. تا آن‌زمان هنوز برف ندیده بودم. با خودم گفتم خدا هم خوشحال است و از خنده‌های من خنده‌اش گرفته و با این دانه‌های سفید به استقبال ما آمده است. همه رفته بودند اما من هنوز آزادی را از پشت پنجره تماشا می‌کردم. فاطمه گفت: " بدو بیا پایین یک دفعه دیدی پشیمون شدن و دوباره برت گردوندن! " بقچه‌ام را برداشتم و همراه خواهرها راه افتادم. پایم که به اولین پله‌خروجی هواپیما رسید، یادم افتاد امروزدوازدهم بهمن است. همان ‌روزی که امام بعد از سال‌ها چشمش به آسمان ایران روشن شد. بارش برف شدت گرفته بود. خنده خدا هرلحظه به اوج می‌ رسید و بیشتر می‌شد. تا آن‌ جا که دستانم قدرت داشت بقچه‌ام را که حاصل رنج چهار سال از جوانی‌ام بود به نشانه سپاس از خدای مهربانم، به سوی آسمانش پرتاب کردم. نفسم را در سینه حبس کردم تا رخ به رخ خداوند برسانم و روی ماهش را ببوسم. اولین خاطره‌ام از برف برایم ماندگار شد. اولین جرعه هوای آزادی، دوای درد ریه‌های مسلولم شد . دلم نیامد بی ‌نصیب از شادی خدا باشم. دهانم را به ‌سوی آسمان باز کردم تا شیرین‌ کام شوم. چند قدمی از بچه‌ها عقب افتاده بودم. تعدادی با عصا، چرخ و برخی زیر بغل‌شان را گرفته بودند اما همگی خوشحال بودیم. یاد نامه سردار بختیاری به رضاخان افتادم که خطاب به او نوشته بود : " هر عقابی بدون اجازه از بام میهن ما بگذرد باید پرهایش را به تربیت ‌شدگان نسل ما باج دهد. " از اینکه توانسته بودم با رنج چهارساله اسارتم یک پر عقاب را بکنم خوشحال بودم . با صدای بلند فریاد زدم: " سلام ایران سرافراز من! " ⬅️ پایان ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) کتاب (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") کتاب (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار )
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) کتاب (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") کتاب (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) (زندگینامه شهیدعباس کریمی)
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) کتاب (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") کتاب (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی)
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) کتاب (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") کتاب (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی) کتاب زندگینامه شهید علی چیت سازیان کتاب خاطرات سید نورالدین عافی
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) کتاب (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") کتاب (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی) کتاب زندگینامه شهید علی چیت سازیان کتاب خاطرات سید نورالدین عافی کتاب ۲ زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم کتاب ( سلام الله علیها ) زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده کتاب خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور کتاب سرگذشت شگفت‌انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) ( زندگینامه شهید حمید باکری ) (خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی) کتاب زندگینامه شهید علی چیت سازیان کتاب خاطرات سید نورالدین عافی کتاب ۲ زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم کتاب ( سلام الله علیها ) زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده کتاب خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور کتاب سرگذشت شگفت‌انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق داستان خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان کتاب تجربه‌ای نزدیک از مرگ
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) ( زندگینامه شهید حمید باکری ) (خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی) کتاب زندگینامه شهید علی چیت سازیان کتاب خاطرات سید نورالدین عافی کتاب زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم کتاب ( سلام الله علیها ) زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده کتاب خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور کتاب سرگذشت شگفت‌انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق داستان خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان کتاب تجربه‌ای نزدیک از مرگ کتاب ( خاطرات آزاده عزیز حسین مردی) کتاب ( زندگینامه شهید سید علی هاشمی) کتاب ( زندگینامه شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری ) کتاب ( خاطرات شهید خوش‌لفظ) کتاب ( خاطرات کیانوش گلزار راغب_ اسیر آزاد شده از بند کومله دموکرات)
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید ) ( رمان واقعی شیعه شدن دختر یک منافق ) ( زنگینامه شهید محمدغفاری ) داستان ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) داستان واقعی داستان شور شیرین زندگینامه داستان کوتاه از (ع)_بود کتاب داستان بسیار زیبای " " ( داستان زندگی حضرت نرجس خاتون ) خاکهای نرم کوشک (زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی) نیمه پنهان ماه ( زندگینامه شهید مرتضی جاویدی) کتاب خیانت به فرمانده (روایتی شنیده نشده از اسرار اسارت حاج احمد متوسلیان) مزد اخلاص (زندگینامه شهید علی محمد صباغ زاده) داستان پرواز به سمت بهشت (زندگینامه قاری شهید حاج محسن حاجی حسنی) من میترا نیستم ( زندگینامه شهیده زینب کمایی ) داستان ( زندگینامه شهید حسین خرازی ) ؟ داستان (زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام) داستان (روایت محمد هادی از " شلحه " ) (خاطرات آزاده ی سرافراز " کریم رجب زاده ") (زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار ) ( زندگینامه شهید حمید باکری ) (خاطرات همرزمان شهیدحمید باکری) (زندگینامه شهیدعباس کریمی) (زندگینامه سپهبد شهید علی صیاد شیرازی) (خاطرات آزاده عزیز " سید ناصر حسینی پور " ) داستان واقعی (نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی) کتاب زندگینامه شهید علی چیت سازیان کتاب خاطرات سید نورالدین عافی کتاب زندگینامه شهید ابراهیم هادی جلد دوم کتاب ( سلام الله علیها ) زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده کتاب خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور کتاب سرگذشت شگفت‌انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق داستان خاطرات آزاده بزرگوار محمد جواد سالاریان کتاب تجربه‌ای نزدیک از مرگ کتاب ( خاطرات آزاده عزیز حسین مردی) کتاب ( زندگینامه شهید سید علی هاشمی) کتاب ( زندگینامه شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری ) کتاب ( خاطرات شهید خوش‌لفظ) کتاب ( خاطرات کیانوش گلزار راغب_ اسیر آزاد شده از بند کومله دموکرات)