🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 4⃣8⃣ یک سری علائم راهنمایی به شکل تابلو در مسیرهای حساس نصب شد. مسئول این کار هم برادر "سیامک بمان" بود. این تابلوها را ظهر روزی که قرار بود اولین مرحله‌ی عملیات در همان شب انجام شود، نصب کرد. برای جلوگیری از اقدام احتمالی هلیکوپترهای عراقی، از هوانیروز خواستیم تا پوشش لازم را روی هور انجام دهد. علاوه بر آن قرار بود که در شب عملیات هلی‌برن هم داشته باشیم و هوانیروز هم برخی نیروهای عمل‌کننده را به جزایر مجنون شمالی و جنوبی ببرد. برای آنکه هلیکوپترها در شب عملیات بتوانند خوب عمل کنند و مسیر را گم نکنند قرار شد یک سری میله‌های شش هفت متری در جاده‌های حساس نصب کنیم و سطل‌هایی قرمز رنگ در بالای آنها بگذاریم و فانوسی داخل آن روشن کنیم تا مسیر از بالا برای هلیکوپترها مشخص شود. عملیات در اسفندماه طراحی شد که آب هور به دنبال بارش‌های زمستانی حسابی بالا آمده بود و به همین دلیل بهترین موقع برای حرکت قایق‌ها بود. هوا هم خنک بود و فصل مناسبی برای نیروهای غیر بومی که به هوای گرم و شرجی هور عادت نداشتند. قرار شد نیروهای پیشتاز با شنیدن رمز عملیات با دشمن درگیر شوند و نیروهای عمل‌کننده خود را به آنها برسانند و حمله‌ی اصلی را آغاز کنند. صیادان عراقی دغدغه‌ی دیگر ما بودند. سید محمد مقدم را مأمور کردیم تا با گُردانی همه‌ی آبراه‌های مهم را بگیرند و نگذارند بومی‌های عراقی از منطقه خارج شوند. این نوعی بازداشت بی سر و صدا بود. کمپوت، کنسرو، غذا و... به آنها داده شد. آنها شاد بودند و تشکر می‌کردند. به آنها گفته شد که می‌خواهیم مانور انجام دهیم و آنها هم قبول کردند! به این ترتیب این مشکل هم با عنایت خدا حل شد. یادم هست در یکی از محورها چادرهای زیادی زده شده بود. من آنجا رفتم. بین نماز ظهر و عصر، امام جماعت که سید هم بود رو به بچه ها کرد و گفت: « برادرها، نیت‌هایتان را پاک کنید. بعد از یک سال زحمت، امشب عده‌ای به طرف دشمن حرکت می‌کنند و فردا شب عملیات خواهد بود. بعضی از شما فردا شهید و بعضی زخمی و شاید اسیر شوید. در راه خدا جهاد کنید. » بعد برای مجاهدین عراقی که آنجا آمده بودند، به عربی سخنرانی کرد که آنها به وَجد آمدند و خوشحال شدند. چنان به شوق آمدند که پا بر زمین می‌کوبیدند و شعار می‌دادند. صحنه‌ی پرهیجان و تکان‌ دهنده‌ای بود. انگار رقص مرگ می‌کردند، برای شهادت آغوش گشوده بودند. با دیدن این صحنه، بسیاری از بچه‌ها به گریه افتادند و عراقی‌های مجاهد را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم