🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸💚💚🌸🌸🌸
🌸🌸 💚 🌸🌸
🌸♦️ ♦️🌸
💚 💚
#خاطره_سوسنگرد۴
#راوی_سیدبهرام_حسینی
#شهیددفاع_مقدس
#شهیدسیدغلامعباس_حسینی
بدو رفتم داخل یک خونه یک کمدی بود رفتم داخلش قایم شدم واقعا خیلی ترسیده بودم تمام وجودمو ترس و وحشت گرفته بود قلبم داشت از کار میافتاد واویلا از یک طرف به فکر داداشم بودم که حالا دور میشه .. مقداری گذشت شاید یک ساعت شاید یک ساعت و نیم عراقی ها هم اونجا پاتوق انداخته بودند منم جرات نمیکردم از تو خونه بیام بیرون ؛ یواش خودمو به راه پله رسوندم اومدم بالا پشت بوم دیدم برادرم انتهای کوچه پیداست ؛ فهمیدم که خبرایی شده و همه دارند دنبال من میگردند .. به به آقا غلامعباس چه دیدی مرغ از قفس پرید
آقابهرامت فضولیش گل کرد رفته دنبال غذا ؛ غذا بیاره ... منم از بالا پشت بوم هی دست تکون میدادم که بچه ها من و ببینند یک دفعه نمیدونم چی شد که بچه ها متوجه من شدند یا خوشون دیدند یا متوجه شدن دارم براشون دست تکون میدم دیدم یکی داره میزنه تو سر خودش و داره میگه اونجا چه میکنی !!! ؛؛
همونجا بمون تا بچه ها بیاند دنبالت گفتم نیاید اینجا اینا همه عراقین .. تو حال و هوای همین صحبتها بودیم دیدیم صدای رگبار بلند شد از صداها عراقی ها ترسیده بودند شروع کردند تیراندازی بسمت بچه ها نگو عراقیها تا یکی دوتا کوچه به بچه ها نزدیک شده بودند و این لطف خدا بود که ما با این فضولیمون متوجه بشیم عراقی ها دارند میرند بسمت بچه ها .. خونه های خوزستان اکثرا پشت بومها به هم راه دارند ... ازطریق بالا پشت بوم ها که بهم وصل بودند پریدم پشت بومهای بعدی بعد پریدم داخل حیاط اومدم بیام ببرون عراقیا ماشین و آورده بودند سر کوچه تمام کوچه رو بسته بودند به رگبار برادرمم از اونجا داد میزد نیا نیا نیا ... منم پشت یک سطل آشغال قایم شده بودم دست و پامم میلرزید بگم اولین تیراندازیمو اونجا تجربه کردم تا اونوقت تیراندازی نکرده بودم حالا اون ژ سه رو هم همینطوری مثه مترسک داده بودند دستم ...اسلحمو مسلح کردمو اولین گلوله و فکر کنم که کتفم از جا رفت چون اسلحه خیلی سنگین بود برام و اذیت میشدم ؛ تیر اول و که زدم ؛ اسلحه براثر شلیک خورد به فکم و کتفم که از ضربه واردشده تا یکی دوماه کتفم درد میکرد ..ولی از ترسم بعدا به مادرم اینا نگفتم که چه دست گلی آب دادم و برادرمم سفارشم کرد که به مادر و اینا حق نداری بگیا .. با صدای تیر اول چنان صدای وینگ شلیک تو گوشم پیچید هی انگشتمو میکردم تو گوشم تا صدا از گوشم بیاد بیرون گیجم کرده بود ....
🌸🌸♦️💚💚♦️🌸🌸
🌸♦️♦️ ♦️♦️🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم