✍
#خاطرات_شهید📚
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه،
#خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد
#مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا
#نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم
#وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب
#بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و
#میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه
#پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_جواد_محمدی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم