eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊ای شهید ؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را ..... 🌹 (ناصر)_مسلمی_سواری .....🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊 💠طلبه‌ای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا این‌قدر ناراحتی؟ ناصر به او گفته بود: من زن‌، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام؛ ❣فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید می‌شوم. 💐هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما حرف بزند تا شب عاشورا که ناصر با حالت خندان آمد و گفت: به خون امام حسین علیه السلام من فردا شهید می‌شوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود. 🌷گفتیم: چی شده ناصر خواب دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیده‌ام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم. گفتیم: حالا می‌توانی بگویی چه بود که موجب دلمشغولی تو شده بود؟ گفت: بنیامین بود. ساعت ۱۰ و نیم صبح روز عاشورا، ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره می‌شود و ابتدا به آنها تیراندازی می‌کنند ولی زنده بودند که آتششان می‌زنند و ساختمان را نیز منفجر می‌کنند و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. آرزویش بود در روز عاشورا شهید شود. 🥀در یکی از مراسم‌ها یکی از مسئولین سپاه گفت: شهید ناصر مسلمی سواری، گمنام‌ترین و مظلوم‌ترین شهید مدافع حرم است. 🌹 (ناصر)_مسلمی_سواری 🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐مدافع حرم «علی اکبر زوار» در ۱۷ آذرماه ۱۳۵۶ در شهر مشهدمقدس دیده به جهان گشود.بسیار آرام و صبور بود و هرکاری را که شروع می کرد، حتما به اتمام می رساند.همچنین به آیت الله قاضی ارادت ویژه ای داشت و سفارش می‌کرد، که همه زندگینامه این عالم را مطالعه کنند. 🌴به عنوان دیده بان خدمت می‌کرد و اجازه شرکت در عملیات را نداشت، اما به دلیل خوابی که دیده بود و اصرارش اجازه شرکت در عملیات را به او داد. 🌷در حین عملیات درتاریخ ۲ آذرماه ۱۳۹۴به فیض شهادت رسید و به جهت اینکه این شهید عزیز از ناحیه قفسه سینه به بالا دچار مجروحیت شده بود و منطقه نیز در دست دشمن افتاده بود، امکان برگرداندن پیکرهای پاک شهدا وجود نداشت. سرانجام پس از گذشت یک سال مفقود الجسم بودن پیکر پاک این شهید والامقام شناسایی و در تاریخ ۳۰ آذرماه ۱۳۹۵ تشییع و در بهشت رضا(ع) قطعه ۱۵ به خاک سپرده شد. 🌹 اکبر_زوار 🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ می دانی؟ اشک، است. آن دم که با عطر نام (ع) درآمیزد. گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و ساخت. تنها به (ع). بهشتی عاشقانه، برای . برای التیام و . به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس. گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی ساخت. خلوتی عارفانه، برای اشک. برای و تعمق. برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها. گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش. باید اشک ریخت و طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه،این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند! . وه که چه زیباست،تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که ، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با عاشقانه،ذکر حسین(ع) برلب جاری می سازد. ♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡ به مناسبت سالروزتولد 📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🕊🖤 ‍🕊﷽ بعضی اوقات شرایط طوری رقم می خورد که بچه ها مجبورند، خیلی زودتر از موعدشان بزرگ شوند؛ چون بار مسئولیت پدر را بر دوششان احساس می کنند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ڪربلایے : بِسمِ رَبَّ الشُهدا و الصِدیقین السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ‏ عَلَيْكَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ دلتنگم یا حسین(ع) دلتنگ یک نگاه ڪے پاڪم مے ڪنے یا ثارالله(ع) محتاجم چون زهیر محتاج یک نگاه ڪے پاڪم مے ڪنے یا ثارالله(ع) مے گیرے عاقبت دستانم را مے بوسم عاقبت دستانت را (( امیرے‌حسین‌(ع)ونعم‌الامیر:حسین (ع) فرمانده من است و او برترین فرماندهان و امیران است . )) این عبارت زیباترین و عاشقانه ترین جمله ے زیبا بود براے من ، پس حسین(ع)جان با نگاهے ولایے مرا هم همچون زهیر سرباز و فدایے خود ساز نام جهادی: زهیر تولد: ۱۰ تیر ۱۳۶۸ شهادت : ۲۱ دی ۱۳۹۴ محل شهادت: سوریه‌جنوب‌حلب‌خان‌طومان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🌹🌹🕊🕊🌹🌹🌹 🌹🕊 🌹جواد خودش می‌دانست که قرار است به شهادت برسد و در تماس تلفنی که در آخرین سفر خود به سوریه بین ما و او برقرار شد گفته بود که این سفر آخر من است. 🌹وی خاطرنشان کرد: قبل از آخرین سفری که جواد به سوریه داشت به بهشت رضا رفتیم و جواد قبری را دید و گفت دوست دارم در همین قبر به خاک سپرده شود، چراکه مادر راحت‌تر می‌تواند بر سر قبر من حاضر شود. 🌹برادر شهید محمدی مفرد بیان کرد: قرار بود شهیدی را در همان قبر به خاک بسپارند؛ اما با توجه به این‌که این شهید تبعه افغانستان بود و هنوز به درستی شناسایی نشده بود هنوز به خاک سپرده نشده بود و همین که جواد به شهادت رسید در همین قبر به خاکش سپردیم.🕊😭 ✍به نقل از:برادر شهید 🌹 ......🕊🌹 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊شوق شهـادت . . . در نگاهـش موج می زد ؛ مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد❤️ 🌷روز شهادت حضرت زهرا(س)ساعت چهار پنج بعدازظهر بود که از بیسیم صدای بچه‌ها شنیده شد،می‌گفتند:دشمن به عقارب زده و ما میدونستیم که حاج مسلم رفته بود عقارب... از طریق بیسیم پرسیدیم حاج مسلم کجاست؟و به ترکی جواب دادند،"حاج‌مسلم شهید شد"... بیسیم از دستم افتاد؛دستام رو گذاشتم روی سرم و نشستم روی زمین.بچه ها بلافاصله اومدند و از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده و ماجرا رو به آن‌ها گفتم. واقعا در قرارگاه یک کربلایی به پا شد... پشت بیسیم صدای بچه‌ها می‌آمد که مرتب گریه می‌کردند و خبر شهادت حاج‌مسلم رو به همدیگه می‌دادند؛ هرکسی که به دیگری تماس می‌گرفت، فقط با گریه صحبت میکرد...😭 ✍:همرزم شهید 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شوق شهـادت . . . در نگاهـش موج می زد ؛ مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۰۶/۲۹ ◻️محل ولادت: البرز ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ◻️محل شهادت: حما_سوریه ✍ وصیت کردند که مرا در ، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید. یک‌بار از او پرسیدم چرا کنار بچه‌های دفاع مقدس؟ و آقامهدی با آن لبخند بهشتی‌اش گفت من که در این دنیا دایم کنار مدافعان حرم بودم، دلم می‌خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم. متأسفانه در روزهای اولیه به ما گفتند امام‌زاده محمد جایی برای دفن شهید ندارد. برادر شهید می‌گفت که شبانه از او خواستم به خوابم بیاید و راهی به من نشان بدهد، مبادا شرمنده وصیتش شویم. برادر شهید گفت فردای آن‌شب تلفن زدند و گفتند یک‌جا برای دفن پیکر مطهر شهید مهدی نعمایی در امام‌زاده پیدا شده است. آن‌لحظه از اینکه وصیت آقامهدی به سرانجام رسیده بود، همه اشک ‌ریختیم و او را تا خانه ابدی‌اش کنار شهدای دفاع مقدس تشییع کردیم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹 وصیت نامه شهید: «از همه دوستان و آشنایان حلالیت مي‌طلبم و امیدوارم بدی‌های مرا به خاطر خدا ببخشند و مرا در دعای خیر خود بهره‌مند سازند. از همه دوستان عزیزم حلالیت می‌طلبم و همگی را به خداوند بزرگ می‌سپارم و امیدوارم بنده را در کارهای خیرشان شریک نمایند. رهبر عزیز انقلاب را تنها نگذارید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما.» @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🕊🍂🍂🕊 🖋 من حدود دو ساعت با ابوحامد ملاقات داشتم.... او برای ما یک برادر و یا یک پدر بود ... خاطره ای از سیلی زدن یک پسر به ابوحامد دارم اما او رزمنده را ناز کرد و به او بوسه می زد... و می گفت : مرد دلاوری به من سیلی زده ! همواره اهل گذشت بود. زمانی که بچه ها شهید می شدند ؛ خودش می رفت و آنها را بر می گرداند ... یک بار 500 متر طناب گرفت و 13 یا 14 شهیدمان را از 300 متری دشمن آورد .! ‌یکبار سر غذا بودیم سربازی گفت : هنوز گرسنه ام ..! ابوحامد غذای خودش را آورد و به او داد ... پسر شرمنده شد ؛ من در طول 26 سال زندگی ام مانند او را ندیده ام.. کسی می گفت : دو تا از بچه ها دعوا کرده بودند ، رفته بود بین آنها گفته بود : من و بزنید ولی با هم دعوا نکنید ... دو پسر خجالت کشیده بودند و وقتی شهید شد بچه ها خیلی ناراحت بودند ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔸️بسم رب الشهدا برشی از سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد کتاب یادت باشد . بسیار شنیدنی . . ماجرای روزه گرفتن شهید حمید سیاهکالی مرادی و همسر محترمشان از زبان حضرت آیت الله خامنه ایی (مدظله) . 🔸️ببینید و نشر دهید ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
پنج، شش ساعت قبل از شهادتش ایشان را دیدم. گفتم: ابومحسن! تو شبانه‎روز در حال خدمت و جهاد هستی باید مزدت شهادت باشد اگر شهادت نصیبت نشود یعنی اینکه ناخالصی در شما وجود دارد. پس از این حرفم شهید خیلی آرام رو به من کرد و گفت: «برای شهادت به اینجا نیامدم برای خدمت و جهاد آمدم اینجا باید طوری جهاد کرد که خداوند و حضرت‌زینب(س) از ما راضی باشند.» وقتی چند ساعت بعد خبر شهادت ابومحسن از بی‎سیم اعلام شد از حرفم پشیمان شدم و گفتم: خدایا با این کارت می‎خواستی به من ثابت کنی که این بنده‎ات ناخالصی ندارد ... ✍ راوی : همرزم شهید نام جهادی: ابومحسن @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهید عاقبت شهیدت می کند و چه داستان عجیبی است این رفاقت بین شهدا ... زنجیره وار و به هم متصل حاج سعید هم با شهید علمدار رفیق بود، عکس اش را چسبانده بود روی سینه اش، روی آن لباس خاکی سپاهی اش که همیشه و همه جا همراهش باشد . گویی راه و رسم شهادت را نشان اش می داد . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁همیشه توی جیبش یه داشت کار هر بود ؛ بعد هر باید زیارت عاشورا میخوند حتی اگه خیلی خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد شده بود تند میخوند ولی میخوند همیشه بهش حسودیم میشد تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا (ع) چی بوده !!! 💠راوی:دوست شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
علیرضا ارادت خاصی به شهدا داشت... همواره به شهدا و سعادتشان غبطه می‌خورد علاقه زیادی به شهدای غرب کشور داشت... همیشه هم می‌گفت شهدای جنگ که در مناطق غرب به رسیدند مظلوم‌ترین شهدای ما بودند.... از همان ابتدا حرف از شهادت در خانه ما بود. همیشه وقتی به مزار عمویشان می‌رفتیم؛ می‌گفت: فکر کن عکس من روزی بر سنگ مزار حک کنند و بنویسند: " شهید علیرضا بریری" راوی:همسر شهید شهادت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵؛ خانطومان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‏عکس دخترش را در دفترش زده بود. گفتم: مرتضی این عکس را بردار. اینطور دلت می گیرد، نمیتوانی بپری. گفت: نه، میخواهم با همه وابستگی‌هایم فدایی امام زمان(عج) شوم. (همرزم شهید) از پدر شهید نقل است که امکان نداشت مرتضی به خانه بیاید و دست مادرش را نبوسد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃🌺 🌺🍃 تازه دیپلمشو گرفته بود و دنبال کار می‌گشت که هزینه ای به خانواده تحمیل نکنه، به هر دری زد تا بلاخره یه کار خوب براش جور شد. 😍 خیلی راضی بود و با شوق و ذوق کارشو شروع کرد. بعد از چند روز دیدم دیگه نمیره سر کار، گفتم مرتضی جان، کارتو نپسندیدی؟ چرا دیگه نمیری؟ لبخندحاکی از رضایت چاشنی نگاه نافذش کرد و گفت: چرا اتفاقا خیلی هم عالی بود، اما صلاح بود که دیگه نرم! بیشتر کنجکاو شدم که بدونم دلیلش چیه؟ کلی پرس و جو کردم تا اینکه گفت رفیقش بیکار بوده و هماهنگ کرده که اون بره... آخه اون زن و بچه داشته و سخته که یه مرد شرمنده ی زن و بچه اش باشه... خاطره ای از زبان خواهر شهید. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📚 ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، بودیم برا راهیان نور😊 جواد ما بود☺️ جواد همه را صدا کرد برا با چک و لگد😂 به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇 اقا بلند شدیم رفتیم گرفتیم وایسادیم نماز تا همه خوندیم، گفت خب ساعت دو عه😅 ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳 آقا خوابید کف کانکس و ماهم اعصابا...😬 هیچی دیگه را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
گمنامی را دوست داشت در وصیت نامه اش به این نکته صریح اشاره کرده بود که: "مرا غریبانه تحویل بگیرید غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه(س) قطعه 31 به خاک بسپارید.... برای ماندنش تدبیری هم اندیشیده بود؛ وصیت کرده بود که چیزی روی قبرش ننویسیم.... فقط بنویسیم: پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق‌تعالی... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▫️اول تکلیف بعد شهادت🌷 آن زمان زیباست که به عمل کرده باشیم و خدا اجر آن را تعیین کند. هدف اصلی این نبرد اول پیروزی دوم پیروزی سوم پیروزی و چهارم شهادت در راه خداست. قبل از اعزام به سوریه از کسانی که فقط به شهادت فکر میکردند و به مجاهدت برای و فرزانه آن بی توجه بودند گلایه مند بود و میگفت: چرا بعضی ها فقط از شهادت میزنند و هدفشان این است. باید برای کاری انجام دهم، حال اگر در این راه به شهادت رسیدم ، بهتر وگرنه قدمی برای سپاه حق برداشته ام. گرچه با شناختی که ما از او داشتیم شوق شهادت سراسر وجودش را فراگرفته و خود را جامانده از قافله شهداء میدانست. 🌷 جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی وجانباز هشت ماه مبارزه با فتنه گران در سال ۱۳۸۸ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃🌹قبرها را حفر می کند و میریزد. جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک میریزند. در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج در آن به امانت سپرده بشوند؟؟ 🍃🌹اینجا فرهنگسرای ، است. روضه میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد... این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس! چند سال بعد هر موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار این شهدا پهن میکند. 🍃🌹بلندگوها را در محوطه میگذارد. نجوای خواندنش که همه جا پر میشود، گریه را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی دیدنی است... یک روز میکند و میپرسد؛ "داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!" 🍃🌹چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شدم،در شهر خودم غریب نباشم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هنگام اعزام به سوریه همه مایحتاج منزل به غیر از خرما را خریده بود، گفتم: حسن آقا فقط خرما نخریدید که آن را خودم تهیه می‌کنم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، اما چند دقیقه بعد بازگشت، دو جعبه خرما خریده بود، گفت: فاطمه خانم، این هم آخرین خرید من برای شما و بچه‌هایم. قرآن آوردم و گفتم: حالا که بازگشتید، از زیر قرآن رد شوید، گفت: اول شما و بچه‌ها رد شوید، رد شدیم، گفتم: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من از زیر قرآن رد شوید، از زیر قرآن ردشان کردم و همسفر زندگی‌ام را به خداوند سپردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است، برای من بفرست. همیشه می‌گفت: دوست دارم با زبان روزه و تشنه‌لب مثل آقا اباعبدالله (ع) شهید شوم، همان شد که ایشان می‌خواست، در ماه رمضان اعزام و با زبان روزه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. ◻️تاریخ تولد: ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ ◻️محل زندگی: شهرری ◻️تاریخ شهادت: ۱ تیر ۱۳۹۴ ◻️محل شهادت: سوریه_درعا ◻️محل دفن: گلزار شهدای بهشت‌زهرا (قطعه ٢٦ ردیف ۷۹ شماره ١٥) @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کرده است. بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد. دست هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید. من همین جا یک حال غریبی شدم. گفتم: مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی کردی. گفت: این دفعه مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود. من دیگر چیزی نگفتم. بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم. 🔸بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم. انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است.   @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 📣 🌸 از قرآن توسط شهید مدافع حرم 🌹 ایشان تقریبا هفته ای یک مرتبه برای اعضای فامیل وآشنایان پیامک شامل ترجمه ی آیات قرآن می فرستادند.☝️ مثلا به این صورت: (باعرض سلام وادب واحترام ترجمه ی آیه ی 25سوره یونس رابه شما وخانواده ی محترمتان هدیه میکنم: وخدا همه ی خلق را به سرمنزل سعادت وسلامت می خواند وهرکه را خواهد به لطف خاص به راه مستقیم هدایت می کند)✅ ایشان درفرازی از وصیتنامه ی خود نوشتند: اصولی وجود دارد که انسان با توجه به آن می تواند به سعادت دنیا وآخرت برسد،یکی از این راهها که من درک کردم استفاده ی عملی از قرآن می باشد.❤️ 🌸 ایشان به دستگیری از نیازمندان بسیار اهمیت میدادند وهرجا متوجه خانواده ی فقیری میشدند حتما به آنها کمک میرساندند.👌 ودرواقع حامی هر کسی که نیاز به کمک داشت بودند مثلا کمک مالی وفرهنگی ومشاوره ای یا اخلاقی.✅ ١٩مرداد٩۴ ....🕊🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم