eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‎شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم ‎بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم ‎#ام_المومنین_فقط_از_آن_شماست @sh
‍ ‍ چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و ؛ ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد. مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند، مهیا کند. بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست. خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار و دیوار ندارد؛ چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد. سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.! از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند، قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد... 🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. را در عبای خود پیچید... عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود. جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور می‌کرد؛ "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند... به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید؛ زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛ سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش، تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و و را به آغوش خاک سپرده بود جانسوز ؛حضرت (س) تسلیت🖤 . ✍نویسنده: @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀 🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾 🍀🌾 💐💐 🌾🍀 🌾🍀 💐 🍀🌾 🍀🌾💐 🌾🍀💐💐 🍀🌾💐💐💐 🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀 🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀 که شهادت عسل است و از عسل شیرین تر؛ این را استادمان در کربلا به ما آموخت . #و چه زیبا نوشت که کربلا رفتن خون می خواهد . می نویسم تا همه بدانند که ما بسیجیان هیچگاه انقلاب ، اسلام و رهبرمان را تنها نمی گذاریم . برادران پاسدار همانطور که برادرم قاسم گفت از اول تا الان ذره ای در انگیزه و هدفم در سپاه تغییر یا انحرافی ندارم و از شما می خواهم فقط به فکر تعالی سپاه بعنوان حافظ انقلاب باشید و مواظب تحریف و تغییر در سازمان باشید . برای خدا آماده شوید و بجنگید که شما پیروزید ، وبدانید به قول شهید چیت سازیان کسی می تواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس خویش گیر نکرده باشد . شما را به تقوای الهی و اصلاح امور بین خود و ولایت توصیه می کنم . دارم در باغ بهشت همدان دفن شوم که قبلا دوست داشتم در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شوم در زیر پای زائران ، ولی از شهادت قاسم فهمیدم که 15 سال دوری برای پدر و مادر کافی است . قبر شهید غفاری باشد بهتر است . سپاه هیچ انتظاری بیش از حد جهت پیگیری امور نداشته باشید . سلام بر امام زمانم حضرت حجت بن الحسن "روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه" که جان ناقابل ما شیعیان هدیه ای برای مقدمه سازی ظهور حضرت می باشد ان شا الله ؛ و ان شا الله آقامون از ما راضی باشند . را شکر که توفیقی مجدد شد در لیست مدافعان حرم عمه جان زینب نام حقیر رو نوشتند و این منطقه جهت دفاع از اعتقادات و حریم اهلبیت (علیهم السلام)شیعه اعزام شویم . بنویسم که همه بدانند بنده با اختیار خودم به این منطقه رزم آمدم و امیدوارم این قلیل قربانی رو ارباب بی کفنم به واسطه برادران شهیدم بپذیرند و راهم دهند . مادرم بخدا شرمنده ام که ناراحتت می کنم و داغدار شدن شما را تحمل نمی کنم اما چه بگویم که و بگویم دوستت دارم و به یادتون هستم ؛ از من بگذرید و حلالم کنید . از شما خیلی راضی ام و دوستت دارم امیدوارم شما هم از بنده و زندگی مون راضی باشی و حلالم کنید . قاسم جان خیلی وقتها که شیرین کاری و عشق بهت رو دیدم یاد امیر عباس و امین پسران قاسم و خانم فاطمه و محمد سجاد(حسین) پسران سجاد می افتم که یتیم اند و دوست داشتنی و عزیز همواره بر خدا توکل کنید و باهم مهربون و با محبت باشید و پشت سر هم باشید . تون دارم براتون مدام دعا خواهم کرد ان شاالله . (شنبه 23 ماه مبارک رمضان سال 1395 سوریه-حلب) 🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀 🌾🍀🌾💐💐🌾🍀 🍀🌾💐💐🌾🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴 🌴⭕️🍁🌴🍁🌴🔴 🍁🌴⭕️🍁🌴🔴 🌴🍁🌴⭕️ 🍁🌴🍁 🌴🍁 🔴 🍁🔴 همره داغ جوان غصه و غم می آید تاکه بر دوش جوانان حرم می آید زخم خوردیم و غم داغ شقایق داریم حسرت پر زدن قمری عاشق داریم چه مراعات قشنگی ست پدر، عشق، پسر که رسانیده غم عشق، پسر را به پدر آه از داغ برادر که کمر می شکند سرو اگر هست، ولی باز پدر می شکند داغ داریم ولی شکوه از این غم نکنیم پیش این حرمله ها نخل کمر خم نکنیم ما که با درد چنین مونس و همدم هستیم زاده ی روز نخستین محرم هستیم جنگ اگر هست همه عشق شهادت داریم ما به دنیای پر از حادثه عادت داریم سالیانیست که اسپند در آتش هستیم ما همانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلا پرواز است یادمان داد در باغ شهادت باز است یادمان داد که این راه جگر می خواهد سفر کرببلا مرد خطر می خواهد عجبی نیست که در حادثه ها تنهاییم غیر ازاین است که ما بچه عاشوراییم؟ غارت و آتش و تحریم که ارثیه ی ماست چند قرن است که همدرد غم زهراییم سینه آماده ی تیر است از آن باکی نیست از ازل تا به ابد ما سپر مولاییم بنویسید بروی علم حزب الله هر که دارد هوس کرببلا بسم الله # جان 18 بهمن روزی که بر روی دستهای همشهریان تشییع شدی و برای همیشه در آرامگاه ابدی ات جای گرفتی... آه که چه لحظات جانکاهی بود...هنوز یادآوری آن روز نفس را در سینه نگه میدارد و قلب از طپش می ایستد.هنوز هم رفتنت را باور نداریم .. بی تو با خاطره هایت چه کنم . 🍁🌴🍁🌴🍁 ⭕️🌴🍁🌴🍁🌴⭕️ 🔴🔴🔴 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♥️محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم می‌رفتند. خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے💞 صورت بگیره. اما چون فاصله سنے‌من و آقا زیاد بود قبول نمے‌کردم ♥️من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆 محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم (ع) به این بزرگوار شده و از ایشون همسر و محب اهل‌بیت (ع) را می‌خواد👌 ♥️️همزمان با این موضوع یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر💬 کنم نمیدونم چیشد که کردم که بیاد ♥️از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و پیش روم بذاره وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از برگشته بود💐 ♥️اول صحبت‌هامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم ای رو هم که داشتم برطرف شد ♥️گفت من دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو می‌بخشه و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو در راه خدا رو انتخاب می‌کنم✅ خواب‌های محمد آقا همیشه بود.... 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
الحق که چقدر نام برتو برازنده است تولد قمری شهید محمدمهدی دباغی در روز ۱۷ ربیع الاول مصادف با میلاد باسعادت حضرت محمد و امام صادق (ع)می باشد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
در بزرگی مقام تو همین بس که تو مادر حضرت مادر هستی #خدیجة_الکبری @shahedaneosve شاهدان اسوه، ز
‍ ‍ 🍃چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و فاطمه، ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد 🍃مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند، مهیا کند. 🍃بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست 🍃خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار ندارد، چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. 🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد. سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.! 🍃از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید : اسما، مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند، قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد... 🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. را در عبای خود پیچید. عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود 🍃جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه(س) را مرور می‌کرد، "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند...💔 🍃به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید، زین پس بدونِ خدیجه(ص) همچون گور، سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش، تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود... 🍃محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و قلب و جانش را به آغوش خاک سپرده بود. 🥀به مناسبت سالروز جانسوز اُمُ المومنین؛ (س) ✍نویسنده : @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📢📢💫💫ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید #محمدخانی با تکفیری‌ها یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگم 🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم پس چی بگم به اینا؟! 🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ 🌷گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است... ..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» کتاب «عمار حلب»، زندگی‌نامه‌ی #شهید #محمد حسین- محمدخانی #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
‍ 🍃چندبار دیگر تقویم را چک می‌کنم، درست بود! انگار ذهنم درست می‌گفت او فرزند بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ آغاز می‌شود. 🍃سال‌ها با عجله جلو می‌روند و را با خود می‌برند. بزرگ می‌شود، مرد می‌شود و خودش را وقف کار می‌کند. از تکریم خانواده تا شب‌های که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بی‌هیچ گله و شکایتی، فقط برای ! و خدا چه زیبا آنها که از مال‌ها و جان‌ها و می‌گذرند را مژده داده... 🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پرونده‌اش تکمیل شد که هوای در سرش افتاد. نمی‌شد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا می‌گفت، را می‌خواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه می‌دانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی که این قاعده و قانون‌ها سرش نمی‌شد... 🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمی‌بینند بلکه پیکری خوابیده در را با نام می‌بینند. و قصه در سوریه همین‌گونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت بود. باز هم ! 🍃رزق‌هایی که از این شب‌ها به دستش می‌رسید تمامی نداشت! حالا رزق در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه می‌گذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمی‌دانم. ولی خوب می‌دانم شب جمعه بود که جام را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز سالی است که از پروازش می‌گذرد و امشب نیز شب جمعه‌ است. در شب زیارتی یادمان باش برادر... ♡ ♡ ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان 🕊محل شهادت : سوریه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ⚫️ ۲۶رجب بنا بر نقلی، سالروز رحلت مؤمنِ قریش، و رسول‌خدا صلی الله علیه وآله و والامقام أمیرالمؤمنین علیه‌السلام، حضرت سلام‌الله‌علیه است. 🔰 رتبه‌ی ایمان آن مرد بزرگ به حدی است که علیه‌السلام در این باره فرمودند: «والله إن ایمان أبی طالب لو وضع فی کفه میزان و ‍‍‍‍‍‍ إيمان هذا الخلق فی کفه میزان، لرجّح ایمان أبی طالب علی ایمانهم.¹» ✨به خدا قسم! به درستی که اگر أبی طالب در یک کفه ترازو قرار گیرد و ایمان این مردم در کفه دیگر، ایمان أبی طالب علیه‌السلام بر ایمان این مردم برتری یابد. 💯 گرچه آن بزرگوار، ایمان خود را از مشرکان قریش می‌داشت تا بتواند از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و کند، با این حال کتب شیعه و سنی شواهدی قطعی مبنی بر اعتقاد راسخ آن حضرت به اسلام و نبوت پیامبر نقل کرده اند؛ 🔻از جمله این شعر را حضرت أبوطالب در وصف رسول اکرم صلی الله علیه وآله سروده اند: «حمیتُ الرسولَ رسولَ الإله ببیض تلألأ مثلَ البروق أذبّ و أحمـی رسول الإلــه حمـایة عَمّ علیه شفـوق.» ▫️حمایت کردم رسول را، رسول خدا را به شمشیر سفیدی که مانند برق می‌درخشند. دفاع می‌کنم و حمایت می‌کنم فرستاده خدا را، حمـایت عمویی که بر او مهربان است. 🔶 مقام آن حضرت به حدی است که أمیرالمومنین عليه‌السلام درباره ایشان می فرمایند: «والذی بعث محمداً صلی الله علیه وآله بالحق نبیاً، لو شفع أبی فی کل مُذنب علی وجه الأرض لشفعه الله فیهم.» ▫️ به خدایی که صلی الله علیه وآله را در حق به نبوت برگزید، اگر پدرم درباره هر گنهکاری روی زمین کند، هر آینه خداوند شفاعت او را در حق آنان می پذیرد. ◼️ فقدان این عموی مهربان و دلسوز چنان برای رسول اکرم صلی الله علیه وآله دشوار و ناگوار بود که آن حضرت، سال وفات ایشان و حضرت سلام الله علیها را «سال اندوه» نامیدند. 📌۱. إيمان أبي طالب، شيخ مفيد، ص۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج۱۴، ص۶۸. ◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خواهر شهید : خوشحالم که نماز خواندن را خودم به یاد دادم . 🍀🌼🌼🍀🌼🌼🍀 🌼🍀🌼 🌼🍀🌼 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح ۵ اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز 💐تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 💐تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 🌺مزار : اصفهان ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ ♡بسم رب الشهید♡ 🍃تک فرزند بود و دردانه‌ی پدر و مادر. دلش گیر جهاد اطراف (س) بود طوری‌که حتی تک فرزند بودن و تنها بودن پدر و مادر هم نتوانسته بود شوق او را برای رفتن کم کند. اصرارهایش برای رفتن تمامی نداشت، از طرفی هم کسی از آرزوی او باخبر نبود و همه خیال می‌کردند او یک است که مسئول گروه جهادی است. 🍃اما منتظر بودن را در عمل معنا کرد و با رجز "بابی انت و امی یا اباعبدالله" رضایت نامه رفتن را گرفت و خود را به کاروان عمه‌ی سادات رساند. در نبودنش جای خالی‌اش حس می‌شد و گوشه به گوشه‌ی شهر دلتنگ فعالیت‌های محمد بود. 🍃فعالیت‌هایی که همه‌شان سرچشمه‌اش شیرپاک مادر و نان حلال پدر است. شهید هادی‌نژاد زنی است که سخنانش در روز تشییع پیکر دردانه پسرش خود رجزی بود برای تمامِ . پای صحبت‌های مادرش که می‌نشینی از خوابش برایت تعریف می‌کند؛ همانی که حضرت زینب(س) آمده بود و محمد را از مادرش طلب کرده بود. چند روز بعد پسرش هوای رفتن کرده و مادر نیز با ذکر (س) بساط رفتنش را مهیا می‌کند. 🍃محمد به آرزویش رسید، هم شد و هم شهید. به دوستان پیوست و افتخار فدایی دادن در راه خدا را نصیب پدر و مادرش کرد. جوانِ کشور حسینی‌وار زندگی کرد و حسینی‌وار نیز به استقبال شهادت رفت؛ یعنی حقیقتِ "اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمدِِ و آل محمد". امروز سالروز اوست و همه ما محتاج نیم‌نگاهی از قافله‌ی شهداییم، ادرکنی ایها الشهید💔 ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : حلب، سوریه 🥀مزار شهید : خوزستان، گلزار شهدای آغاجری @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح ۵ اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز 💐تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 💐تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 🌺مزار : اصفهان ...🕊🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم