🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀
#مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم
#سیدمیلادمصطفوی
قسمت 5⃣5⃣
🇮🇷روحيات
دفتر ياداشتی داشت و دلنوشتههاش رو توش مینوشت. خيلی مسائلی رو داخل دفترچهاش نوشته که بعد از شهادتش من اونها رو ديدم و پی به خلوت و روح معنوی سيد بردم. تهران میرفتيم مهمانی، نيم ساعت بعد میرفت! میگفتيم:
« سيد کجا؟ »
میگفت:
« فلان جا يادواره شهداست بايد برم. حيفه اينجا برنامههاشون خوبه. »
از مراسم که برمیگشت، میگفت:
« جاتون خالی مراسم معنوی خاصی بود. »
چند بار پيگيری کرد و با بچههای سپاه رفت تو منطقهی مرزی پاوه. با اين که بسيجی نمیبردند، اما برای سيد کار نشد نداشت. رفقاش میگفتند:
« سيد شبها و زمانهای خاصی میرفت سنگرهای مناطق مرزی، گوشهای خلوت میکرد و گريه میکرد. »
داوطلبانه پست نگهبانی میداد. گاهی اوقات به زور میآوردنش عقب. عاشق اين طور مناطق بود. بوی شهدا رو تو اين مناطق حس میکرد. وقتی که برگشت با شور و هيجان تعريف میکرد. نسبت به بچههای جبهه وجنگ احترام خاصی داشت. قبل از اعزام به سوريه میگفت:
« دوست دارم برم عراق بجنگم. »
خيلی پيگير شد اما شرايط مهيا نشد. از شهادت و گمنامی شهيد مهدی باکری برامون میگفت. اين که مهدی باکری در گوشهای از وصيت نامهاش نوشته بود:
« دوست دارم پيکرم برنگرده تا يک وجب از خاک اين دنيا رو هم اشغال نکنم. »
دوست داشت مثل مهدی باکری گمنام باشه. به من میگفت:
« وقتی من شهيد شدم هر وقت ميای سر مزارم درسته که نمیتونم جلو پات بايستم، اما خوشحالم که خاک پای رفيق هستم. »
تکه کلام معروفی رو داشت هميشه میگفت:
« تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم