☘🥀☘🥀☘ 🥀☘ ☘ 🌿 (۱۰) 🔹همیشه راجع به شرایط بچه‌ها از من پرس‌و‌جو می‌کرد. یادم هست چندتا از بچه‌های کلاس ضعف بینایی داشتند. وقتی به حاج‌اصغر گفتم، بلافاصله به حاج‌محمد گفت : ✔️«برای همه‌شان وقت دکتر بگیر، ببین مشکل‌شان چیست.» 👤نیرویی داشتیم که ۱۸ سالش بود و در کشتار الزاره مادر و یک خواهرش به دست تروریست‌ها افتاده بودند. خودش و خواهر کوچک‌ترش هم به صلنفه فرار کرده بودند. حاج‌محمد گفت: 🚨«آقای صبوح، می‌خواهم به او بگویی اولویت اولش این باشد که درسش را ادامه بدهد. در کنار این که این‌جا با ما همکاری می‌کند، از تحصیلش عقب نماند. بالاخره یک روز خانواده‌اش برمی‌گردند. حاضرم به او حقوق ثابت بدهم یا اگر برای کلاس خصوصی یا ثبت‌نام نیاز به پول دارد، تمام هزینه‌اش را پرداخت می‌کنم، فقط و فقط درسش را بخواند.» ☺️دوستان ایرانی ما نظیر حاج‌اصغر یا حاج‌محمد در سوریه فقط کار نظامی نمی‌کردند و کنار هر اقدام نظامی، صدها کار فرهنگی انجام می‌دادند. به همین خاطر بین مردم سوریه ماندگار شدند. ادامه دارد... ✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با ✍وب جنات فکه @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘