☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿
#ماندگاران_سوریه (۱۱)
🔹در سوریه مثل همه جنگهای دنیا بعضیها با جان و دل به میدان آمدند. بعضیها اول مردد بودند، بعد آمدند. بعضی دیگر میترسیدند بیایند. به هر حال هر گروهی، با دلیلی دیر به میدان میرسند.
👥وقتی بچههای ایرانی به سوریه آمدند، جوانان سوری که برخورد نیروهای ایرانی را با نیروهای دفاع مردمی سوریه دیدند با جان و دل همکاری میکردند.
👌شاید مهمترین دغدغه حاجاصغر نیروهایش بود. یک نگرانی برادرانه برایشان داشت. همه تلاشش این بود که خون از دماغ هیچکدامشان نیاید و در عملیاتها کمترین تلفات را داشته باشند.
یکبار حاجمحمد یکی از نیروها را به من نشان داد و گفت: «آقای صبوح، این بنده خدا به دلیلی که نمیدانیم از ارتش فرار کرده و به ما پیوسته.»
✔️میخواهم بگویم رفتار و برخورد حاجاصغر یا حاجمحمد اصلا رنگ و بوی ریاست نداشت. روابطشان برادرانه، دلسوزانه و صمیمانه بود. بین خودشان هم جدای از رابطه رئیس و مرئوس، دوتا رفیقِ همراه بودند.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘