🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤•••
#شهیدم_من
😔وسایلش را جمع کردم. دیگه نایی نداشتم. زنگ زدم خواهرم بیاد کمک. حوله را از ساک در آورد و گفت چفیه کفایت می کند. تخمه را هم که همیشه می برد کنار گذاشت و گفت نمی خواهم. ولی من یواشکی گذاشتم تو ساکش چون می دونستم خیلی تخمه دوست داشت.
هر وقت می خواست برود
#ماموریت در باره برنامه اش و کارهایی که می خواست انجام بدهد حرف می زد، ولی این دفعه هیچی نگفت.
🚨یک دفعه یک حرفی زد که بعدها فهمیدم چرا آن را گفت. برگشت و گفت :
#شرمنده که این دفعه چیزی نمی توانم بیاورم.
از زیر
#قرآن ردش کردم، بعدبرگشت و انگشترش را به من داد و رفت. به خواهرش گفتم برو پشت سرش و خوب نگاهش کن. نگاهمان را نمی توانستیم ازش برداریم.😭💔
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_عزیزی
🔻قسمت شانزدهم🔺
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
•••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃