۳۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران محمدابراهیم رحمت‌اللهی : دلخوری کوچکی بین من و همسرم پیش آمد. همان لحظه همسرم گفت من از دست شما پیش دوست و هم‌رزمت، شهید عباس دانشگر، شکایت می‌‌کنم. حرفش را جدی نگرفتم. دو-سه شب بعد، عباس را در خواب دیدم. هرچه صدایش کردم، بهم بی‌‌محلی کرد. سرش پایین انداخته بود و مثل همیشه خندان نبود. همان لحظه بیدار شدم. گفتم: خدایا، چرا عباس به من بی‌‌اعتنایی کرد؟ هرچه فکر کردم، چیزی به ذهنم نیامد. فردای آن روز، یک لحظه به فکر دلخوری با همسرم افتادم. با خودم گفتم: نکنه راستی‌راستی همسرم پیش عباس شاکی شده! به همسرم گفتم: «شما حرفی به شهید زدید؟» گفت: «بله.» متوجه شدم آن بی‌‌توجهی از طرف شکوۀ ایشان است. همان لحظه از همسرم عذرخواهی کردم. 📗 ... ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯