۸۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران   👤حسین اسماعیلی، استان آذربایجان غربی : به‌سبب ضایعۀ نخاعی که برایم پیش آمده، شب و روزم را روی تخت بیماری می‌گذرانم. با دلی شکسته و قلبی امیدوار به لطف خداوند متعال. وقتم را با ذکر صلوات یا قرائت قرآن سپری می‌‌کنم. گاهی با گوشی سخنرانی اساتید برجستۀ کشوری را گوش می‌‌دهم. یک روز به‌طور اتفاقی صحبتی را از آقای رائفی‌‌پور دربارۀ شهید مدافع حرم، عباس دانشگر، شنیدم و با برجستگی‌های اخلاقی و روحی شهید آشنا شدم. خیلی خوشحال شدم که در این روزهای تنهایی با یک شهید رفیق شدم. او را به‌عنوان دوست انتخاب کردم. با پی‌‌جویی در فضای مجازی شمارۀ پدر شهید را گرفتم. با پدرش صحبت کردم. برخی از روحیات معنوی شهید را از زبان پدرش شنیدم. در همان ایام، شهید را در عالم رؤیا دیدم. لحظاتی با شهید همنشین شدم و در فضای معنوی با او هم‌‌صحبت شدم. کسی همراه شهید بود. او را نمی‌‌شناختم. یک شیشه عسل به من داد و گفت این را به آقای رائفی‌‌پور بدهید. صبح که از خواب بیدار شدم، هر چه فکر کردم که شهید عباس به من چه گفت، یادم نیامد. در رابطۀ شیشه عسلی که قرار بود به آقای رائفی‌پور بدهم. حدس می‌‌زنم به‌خاطر صحبت‌‌های ایشان بود که با شهید دانشگر آشنا شدم... 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯