۱۲۳
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍
2⃣بخش دوم
🔸️محبت شهید به برادران
👤سیدابوتراب رکنی، استان بوشهر
در شهرستان بوشهر مستأجر بودم. میخواستم یک خانه بخرم. مدتی به بنگاههای معاملاتی سرکشی میکردم. گاهی در آگهیهای فضای مجازی وارد میشدم. دو-سه ماهی دنبال خانه بودم. گاهی خانهای پیدا میشد؛ اما پول من کم بود. گاهی هم خانه قدیمیساخت بود. یک روز دلم شکست. از خداوند متعال و ائمۀ اطهار(علیهمالسلام) کمک خواستم. یکی از بستگان وقتی متوجه شد دنبال خانه هستم، گفت: «یه چلۀ صلوات برای شهدا بگیر.» گفتم: «چطوری؟» گفت: «برای ۴۰ شهید هر روز برای یه شهید صد تا صلوات بفرست. انشاءالله خونهدار میشی.»
شروع کردم به صلوات فرستادن. روز چهاردهم که روز جمعه هم بود، به نام شهید عباس دانشگر بود. صلواتها را فرستادم. بعد از آن، در فضای مجازی دنبال آگهی فروش خانه رفتم. خانۀ مناسبی در آگهی دیدم. به صاحب آن خانه زنگ زدم و رفتم خانه را دیدم. پسندیدم. صاحبخانه گفت: «تابهحال ۲۰ نفر اومدهن معامله جور نشده؛ ولی وقتی شما رو دیدم، مهر و محبتتون به دلم نشست. نمیدونم شما خریدار این خونه هستی یا نه.»
گفتم: «انشاءالله هستم.» بههرحال خانه را خریدم و لطف و محبت شهدا را در زندگی دیدم. چلۀ صلواتها را تمام کردم و ایمان و اعتقادم به چله گرفتن بیشتر شد. گاهی در طول سال چلههایی میگیرم، ازجمله چلۀ قرائت سورۀ یاسین و... امید دارم با کمک شهدا بتوانم تا آخر عمر به آن پایبند باشم.
📗
#ادامه_دارد
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯