۱۵۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران 👤آقای هدایتی مشکل بزرگی در زندگی‌ام ایجاد شد. این مشکل من را تا مرز جدایی از همسرم جلو برد. نمی‌خواهم بگویم توی این پنج ماهی که از خانمم جدا افتاده‌ام، چقدر تلاش کردم تا زندگی‌ام را درست کنم. اما هر دفعه به در بسته می‌خوردم. هزار جور واسطه فرستادم. خودم رفتم. اصلاً یک درصد هم پیشرفت نداشتم. در این مدت از ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) عاجزانه می‌خواستم که دستم را بگیرند. یک شب کلیپی از شهید دانشگر که خانمش در آن صحبت کادو را کرده بود، دیدم. دلم شکست. خیلی گریه کردم. به شهید گفتم: خوش به حالت! توی کامنت‌ها هم خواندم که شهید خیلی زود حاجت می‌دهد. خطاب به شهید بزرگوار عرض کردم: «اگه حاجت می‌دی و زود هم حاجت می‌دی، پس امشب تو واسطۀ من باش!» به خدا قسم نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. فقط دیدم روز بعد، پدرخانمم با پدرم تماس گرفته بود و احوال‌پرسی کرد. خانمم بهم پیام داد که بروم ببینمش و با هم برویم بیرون. 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯