۱۶۹
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍
2⃣بخش دوم
🔸️محبت شهید به برادران
... از پس این نگاهش به جستوجوی بیشتر او در فضای مجازی پرداختم و با دیدن عکسهای لبخندش، به او دل دادم. این عطش شناختن محبوب تا فردا عصر طول کشید و من با دیدن ویدیوی کامل سالگرد مجازی او در خرداد۱۴۰۰ و شناخت بیشتر او توسط دکتر عباسی، بهکلی به جنون یار گرفتار شدم و حواسم جز او به چیز دیگری نبود. کمکم اندیشههایم غرق عباس شد و احساسی از قبیل حسرت جاماندن از او، داغ رفتن یک برادر، دور بودن از مکتب او، و عمر بربادرفته آزارم میداد. فراق او نیز اضافه بر این موارد آزارم میداد. انگار پارهای از وجودم شده بود که از من دور افتاده و به درد مهجوریام انداخته. دیگر حتی لحظهای نگرانی بابت شکستن توبه در وجود من نبود. اصلاً عالم من عوض شده بود. عباس بهمعنی واقعی کلمه معشوق من شده بود و روزبهروز به فراقش مبتلاتر میشدم.
گریه و زاری به حدی رسید که به شکایت پرداختم. تا اینکه پس از این گلایهمندی از شهید، فردایش دیگر اثری از غم و عشق عباس نبود. خیلی نگران شدم. دیگر به عکسهایش احساسی نداشتم.
با اضطراب و عجله سر مزار شهید گمنام در شهرستان میبد رفتم و به شهید التماس کردم و او را واسطه قرار دادم عشق و دلدادگیام به عباس برگردد. گفتم: «من به همان سوز و حال راضیام... دوباره آن احساس معنوی برگردد. قول میدهم صبوری کنم و زندگی عادی در کنار غم فراقش جریان یابد.»
خدا را شکر دوباره عشقش برگشت و من تا امروز با دیدن عکسها و سیره و کتب او عاشقتر از دیروزم. او همیشه کنار من است و من آرام آرام آرامم...
📗
#ادامه_دارد
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯