۲۴۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ 3⃣بخش سوم 🔸️محبت شهید به خواهران 💠خانم اکبری، استان ایلام در سوم بهمن ۱۴۰۰ در روز میلاد حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) از طریق فضای مجازی با شهید عباس دانشگر آشنا شدم. کتاب راستی درد‌هایم کو! و آخرین نماز در حلب را مطالعه کردم. درس‌های زیادی از دست‌نوشته‌های او گرفتم. مهر و محبت او بر دلم نشست و شهید هم من را مجذوب خودش کرد. آن چیزی که مرا متعجب کرد، سن او بود. او فقط ۲۳ سالش بود و به این درجه رسید. حالا که من ۲۳ سالم است، چه‌کار کردم؟ همه‌اش خودم را سرزنش می‌کردم؛ اما از شهید خیلی چیزها یاد گرفتم. برای ادامۀ زندگی‌ام او را الگوی خودم قرار دادم. شهید باعث شد من دیگر نمازهایم اول‌وقت باشد. من را غرق در آرامش کرده. هر لحظه حضورش را احساس می‌کنم. هر روز قرائت قرآن و ذکر صلوات به‌نیت شهید دارم؛ زیرا برای من سنگ‌تمام گذاشته. به‌خاطر همین، من و دوستان داریم تلاش می‌کنیم همشهری‌هایمان بیشتر با شهید آشنا بشوند که ان‌شاءالله دیگران هم از شهید الگو بگیرند. این گفتار همیشگی من با شهید عباس است: «درسته دیر پیدات کردم؛ اما می‌خوام همیشه کنارم باشی و مراقبم باشی و برای یک لحظه هم از من دور نشی و همیشه مراقبم باشی که نلغزم...» 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯