هدایت شده از خط روایت
*فرزند غزه* سلام غزه! دو روز است قطره ای از غصه تو را چشیدیم... یک ساعت از این چهار ماهه تو را... و ذره ای لمس کردیم چه داغی در این روزها و ماهها بلکه سالها روی قلبت انباشت شده... خبر را که شنیدیم، تپش قلبمان بالا رفت و یکی یکی مرور میکردیم دوستانیکه اهل کرمان بودن، آنهایی که خانواده شان در کرمان زندگی میکردند، آنهایی که برای زیارت و موکب داری عزم مزار سردار کرده بودند... نفسمان در سینه حبس شده بود تا با احتیاط، جرات کردیم دست به گوشی ببریم و از تک تک شان خبر بگیریم و از سلامتی خودشان و عزیزانشان مطمئن شویم... تو چه کشیدی وقتی تماسها قطع بود... وقتی درِفضای مجازی بر تو بسته بود... وقتی در یک روز چند نقطه بمباران شده بود... وقتی بیمارستان مورد هدف قرار گرفته بود... وقتی برق قطع شد... وقتی از آب و غذا چیزی نمانده بود... آه غزه! ازین غم سنگین و طولانی... راستی! چگونه تاب آوردی وقتی لباسهای رنگارنگ کودکانه را خونی دیدی؟؟ وقتی کودکان لرزان را درجستجوی پدر و مادر دیدی چه کردی؟؟ وقتی مادران، کودکان کفن پوششان را در آغوش کشیدند، چگونه فریاد کردی؟؟ آن لحظه ی زجه‌ی پدران را چگونه در خود جای دادی؟؟ تو بهای بیداری تمام مردم دنیا را یک تنه پرداختی... و چقدر زیبا عمق ایمان و عقیده ات را به جهانیان نشان دادی... و دلهای آماده را بیدار کردی و به سوی نور کشاندی. آنقدر زیبا که از باور و ایمانمان در برابر تو احساس عجز و حقارت کردیم... هرروز تعدادی از فرزندانت در ظاهر ، از دامنِ تو پر کشیدند اما در گوشه گوشه‌ی کره خاکی، فرزندان حقیقی پیدا کردی که گمشده خود را در باورهای تو در یافتند. و من امروز خودم را فرزند تو میدانم بخاطر همه درسهایی که از تو آموختم... ✍ محدثه_درودیان @khatterevayat