#ذات_خراب ۳
من شدم عزیز خانواده و کسی بدون مشورت من حتی اب هم نمیخورد، میدونستم خاله م با ی نفر ده سال همو دوس دارن و نمیتونن بهم برسن بالاخره دایی هام موافقت کردن و خاله م با کسی که دوستش داشت نامزد کرد این ازدواج به مذاق من خوش نیومد برای همین رفتم و با برادر اون پسر دوست شدم و شروع کردم زیر اب خاله م رو زدم میگفتم که اون با همه دوست بوده و الکی میگفته که عاشق برادر توعه ازشم اتو داشتم و میدونستم که به کیی نمیگه من بهش گفتم انقدر گفتم و گفتم تا بالاخره خبر رسید که نامزد خاله م باهاش سرد شده و مثل قبل نیست طعم پیروزی دهنم رو شیرین کرد از اینورم به خاله م میگفتم این قابل اعتماد نیست و ادمی که هنوز هیچی نشده شروع کرده به سردی بعد ازدواج بدتره و تا جایی که تونستم زیر اب نامزدش رو زدم و موفق شدم نامزدی رو بهم بزنم اما این کافی نبود و شروع کردم زیر گوش دایی هام خوندم تا اینکه موفق شدم ی شر بزرگ به پا کنم و همه رو به جون هم انداختم و راه برگشت خاله و نامزدش رو بستم
#ادامهدارد
❌کپی حرام⛔️