eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ از بچگی عاشق بهم ریختن رابطه پدر مادرم بودم خوشم میومد دعوا کنن، گاهی اوقات مامانم میگفت سارا تو با اینکه خیلی بچه ای ولی خیلی سیاست داری و بلدی چیکار کنی، ولی دخترم سعی کن این سیاستت روی کارهای خوب به کار بیاری، نه اینکه فتنه کنی، ولی من به نصیحت های مامان اصلا گوش نمیدادم. نزدیک اومدن بابام که میشد، کل خونه رو بهم میریختم تا ببینه خونه مرتب نیست و دعواشون بشه زمان گذشت و من بزرگ شدم، افتادم تو فکر آزار و اذیت پسرها تو راه مدرسه پسری نبود که باهاش دوست نشده باشم و بازیش ندم با اینکه دبیرستان بودم و سنم‌ کم بود ولی خوب بلد بودم ادما رو بازی بدم سنم که یکم رفت بالاتر با ی پسری به نام حمید اشنا شدم برعکس ما اوضاع مالی خوبی داشت و با بابام متفاوت بود بابام همیشه به من و مامانم شک داشت و نمیذاشت جایی بریم ولی حمید اینجوری نبود من حتی یواشکی بابام میرفتم سرکار بعد از اینکه از خونه میرفت بیرون میرفتم سرکار و قبل از برگشتنش برمیگشتم خونه ❌کپی حرام ⛔️
۲ چون مامانم باهام همکاری میکرد همه چیز راحت بود توی ی مزون لباس عروس کار میکردم و گاهی منجوق و ملیله دوزی لباس های مجلسی و عروس و میاوردم خونه مامانم انجام میداد و پولشو بهش میدادم حمید برادر یکی از مشتری هامون بود و من واقعا بهش علاقه داشتم انقدر با سیاست رفتار کردم که ازم خواستگاری کرد و با خانواده ش اومد خونمون خواستگاری بابام اولش مخالف بود اما‌وقتی از اوضاع مالیشون خبر دار شد و دید که خانواده خوبی هستن موافقتش رو اعلام کرد و ما موفق شدیم عقد کنیم خمید و خانواده ش خیلی با محبت بودن منم با تعریف و پاچه خواری خودمو عزیز کردم اما با خودم‌گفتم باید دورشون خالی بشه کم کم شروع کردم به تفرقه افکنی و دعوا درست کردن بین فامیل جوری که حمید و خانواده ش فکر میکردن همه ادمهای بدی هستن ❌کپی حرام⛔️
۳ من شدم عزیز خانواده و کسی بدون مشورت من حتی اب هم نمیخورد، میدونستم خاله م با ی نفر ده سال همو دوس دارن و نمیتونن بهم برسن بالاخره دایی هام موافقت کردن و خاله م با کسی که دوستش داشت نامزد کرد این ازدواج به مذاق من خوش نیومد برای همین رفتم و با برادر اون پسر دوست شدم و شروع کردم زیر اب خاله م رو زدم میگفتم که اون با همه دوست بوده و الکی میگفته که عاشق برادر توعه ازشم اتو داشتم و میدونستم که به کیی نمیگه من بهش گفتم انقدر گفتم و گفتم تا بالاخره خبر رسید که نامزد خاله م باهاش سرد شده و مثل قبل نیست طعم‌ پیروزی دهنم رو شیرین کرد از اینورم به خاله م میگفتم این قابل اعتماد نیست و ادمی‌ که هنوز هیچی نشده شروع کرده به سردی بعد ازدواج بدتره و تا جایی که تونستم زیر اب نامزدش رو زدم و موفق شدم نامزدی رو بهم‌ بزنم‌ اما این کافی نبود و شروع کردم زیر گوش دایی هام خوندم تا اینکه موفق شدم ی شر بزرگ به پا کنم و همه رو به جون هم انداختم و راه برگشت خاله و نامزدش رو بستم ❌کپی حرام⛔️
۴ کارم‌ که با اون تموم شد اومدم سراغ خمید که ماشینش رو به نامم بزنه نمیدونم خاله م از کجا فهمید که تمام اون شر ها زیر سر من بوده و یواشکی با نامزدش عقد کرد تا خواستم واکنشی نشون بدم و کاری کنم حمید اومد خونمون و تا جایی که میتونست منو کتک زد بعد هم رفت از بین حرفهاش فقط ی چیزی فهمیدم گفت کسی که زندگی خاله ش رو خراب کنه زندگی خودشو نابود میکنه و من نمیخوامت گفت میدونم با برادر شوهر خاله ت دوست شدی و هزار کثافت کاری کردی وقتی که ابروم رفت بابام گفت حق نداری از خونه بری بیرون شش ماه گذشت و خبری از حمید نبود با هزار بدبختی وقتی بابام میرفت بیرون پشت سرش میرفتم دادگاه چون ممنوع کرده بود طلاق بگیرم، طلاقم رو گرفتم و حمید و انداختم زندان برای مهریه، باباش مهریه م رو داد اما به مامانم گفتم که بخشیدم تا هوس نکنه ازم پولی بگیره ❌کپی حرام⛔️
۵ بابام دست و پام رو بسته بود نشستم زیر گوش مامانم که طلاقت رو بگیر و موفقم هم شدم وقتی طلاق گرفتن تنها برادرم رفت با بابام و منم با مامانم منتهی نتونستم مامانم رو کنترل کنم و اونم شروع کرد به کثافت کاری و میگفت از بابات راحت شدم به تو ربطی نداره منو از خونه ش بیرون انداخت با مهریه م تونستم ی خونه اجاره کنم و صاحبکارمم وقتی فهمید که من چه کارایی کردم اخراجم کرد و منم شدم یکی مثل مامانم‌ الان دارم با مواد فروشی خرجم رو میدم اگر از روز اول با اقوام اونجوری نمیکردم و زندگی خاله م رو خراب نمیکردم الان سر زندگیم بودم و حسرت زندگی خاله م رو نمیخوردم . ❌کپی حرام⛔️