🌷 🌷 !! 🌷آخرهای حمله بود که یک اسیر عراقی که خود را دکتر معرفی کرده بود به نیروهای ما روی آورده بود و برادران او را به برادر سردار طغرائی سپردند و در چند وقتی که گذشته بود این اسیر عراقی آن‌قدر به برادر علیرضا دلبسته بود که وقتی می‌خواستند او را از شهید طغرائی جدا کنند، جدا نمی‌شد و گفت: من می‌خواهم با این باشم، البته با حرکاتش این‌طور نشان می‌داد و کمی هم فارسی می‌گفت. خلاصه این اسیر که یک.... 🌷که یک دکتر ترسو بود که وقتی صدای تیر و خمپاره می‌آمد خود را به این طرف و آن طرف پرت می‌کرد و برادر علیرضا او را فهماند که چرا این‌قدر می‌ترسی، بلند شو برویم او را به بغل می‌فشرد. این نشانه بزرگی از شهامت و اخلاق بود که در جبهه جنگ آن هم با یک اسیر داشت و نشانه بزرگ دیگرش را که همه یعنی آن کسانی که او را می‌شناسند و می‌دانند که او چقدر با ملایمت سخن می‌گفت و چقدر خوشرو بود. 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید علیرضا طغرائی (ایشان تنها شهید سوم خرداد سال ۶۱ استان گلستان است.) : رزمنده دلاور احمد تقی‌نژاد ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi