#نوشته میم نون
#چالش_هفته
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
اواسط زمستان،برف به شدت می بارید جوری که دماغم یخ زده بود.
سوار قطار شدم که گرما کم کم وجودم را فراگرفت.چمدون سنگینی که عکس پلنگ داشت را با خودم هم سوار کردم،اخر مامان برایم خریده بود!
دلیل سنگینی چمدون پرتقال ها بودن!بله پرتقال ها،قراره با مامان مربا پرتقال درست کنیم،هر وقت مربا را بار می گذاشتیم مامان برایم قصه شازده کوچولو رو تعریف می کرد من هم با صدای گوشنوازش به خواب می رفتم.
برف که آرام آرام قطع شد قطار هم به شهر رسید،از قطار پیاده شدم و به سختی چمدون را کشیدم پایین .با یک تاکسی خودم را رسوندم به خونه ،در را باز کردم مامان رو صدا زدم.
هنوز صدای جانم گفتن اش توی گوشم می پیچد.
@shahrzade_dastan